متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار قصه‌ها برای کودکان | علی ناصری کاربر انجمن یك رمان

  • نویسنده موضوع alinaserikhanik
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 409
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

alinaserikhanik

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
180
پسندها
687
امتیازها
3,933
مدال‌ها
7
سن
55
  • نویسنده موضوع
  • #1
قصه‌ی اول: بابا جون معلم

اتل متل یه بابا
یه بابای معلم
معلم مهربون
بابا جون معلم
استاد درس و بحث
خوب به ما ها یاد داده
تا پسرا مرد بشن
تو زندگی تک بشن
تا دخترا، مادرای خوب بشن
این آقای معلم میگه از اون زمونا
از درد ورنج اونا
این آقای معلم ده دوازه کیلومتر هر روزه راه می رفته
تا برسه مدرسه
خدا خودش می دونده
توی دل می خونه
این آقا ی ،دلسوزم
چه رنجایی که برده
صبور مثل کوهه
می خنده با خندهاش
میگه از اون زمونه
از زمونای دور،دور
از با بایش که مَرده
از مامان مهربون
میگه از اون قدیما
با نون خشک وپنیر
چگونه می شه خوندو
اون وقت به جایی رسید
بابا جون معلم شمع وجود همه اس
هرچه شما فکر کنین
بازم می گم خیلی کم
فرزندای بابا جون
خیلی خیلی زیادند
هرکدوم تویه کارند
این یکی که دکتر شده
اون یکیشون معلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

alinaserikhanik

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
180
پسندها
687
امتیازها
3,933
مدال‌ها
7
سن
55
  • نویسنده موضوع
  • #2
اتل متل توتوله:
آنجا که همسرم از زمانه می گوید
ومن از زمان خودم.
وفرزندم ،دردت چیست؟
واین می شود که:
اتل متل توتوله
آهی آقا کوتوله
حال بابات چه جوره
نه پول داره نه خونه
سربرجا می خونه
پلاس دارم یه طاقه
دیگه طاقت نداره
خورد خوراک خونه
نق نقای صاب خونه
بابام زیرش می مونه
بابام یه خواهش داره
آقام سفارش داره
گوش به کنین کی بوده
کجا بوده نبوده
آقام به جبهه رفته
نه، واسه جبٌه رفته!
رفته روایت کنه
جون به ولایت کنه
ترکش می خوره چند تا!
جون نمی ده در اونجا
می مونه تا جون بده
بر سر پیمون بده
زله شده چند ساله
دیگه حالی نداره
خرج دوا ودرمون
حال و روزی نداره
فشارشم روصده
اظطراباش بیشتر
یکی نمی دونه کیست
حالش چرا این جوریست
می گن که دیونه نیست؟
آدم که این گونه نیست
بعضی رفتن به جبهه
خونه دارند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

alinaserikhanik

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
180
پسندها
687
امتیازها
3,933
مدال‌ها
7
سن
55
  • نویسنده موضوع
  • #3
آقاجون رفتگر:

اتل متل یه بابا
یه بابای فدا کار
یه مرد خوب وپرکار
صبح های زود که خوابیم
مثل ماهی توآبیم
برای مردمی ها
به رسم زندگی ها
یه یا علی بیرونه
نام خدا خندونه
بابای من یه مَرده
زندگیش ام نبرده
این بابای مهربون
رفتگر،تو میدون
خش خش صبح ومردی
خوبی ودر نبردی
یه روز صبح خروس خون
مشغول کار بیرون
یه کیف دیدش تومیدون
زل زد به اون مهربون
کیف برداش نگاه کرد
یه کار سخت به راه کرد
یه کیف نگو که بانکه
درجنگ مثل تانکه
یه عالمه جواهر
دنیا شده ظاهر
بابای خوب مَردم
الهی من بگردم
با اینکه بی خونه ایم
دربند صابخونه ایم
با اینکه اون مریضه
زحمتکشه عزیزه
با این همه حال زار
شیطون وکرده اون خوار
توکیفش ام یه آدرس
یه راه خوب ودسترس
خوشحال شدو زود دوید
صاحب کیف اون دید
کیف دادش مهربون
به صاحب از دل وجون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا