شعر مجموعه اشعار دل‌فگار | محدثه رستگار کاربر انجمن یک رمان

[AROHI]

تو نیومده بودی که پیشم بمونی
اومدی تا برام قصه نرسیدن بخونی
اومدی تا وقتی که دیوونه‌وار دچارت شدم
بری و دل عاشقمو اینجوری بسوزونی
وجودم هلاکه برای به بوییدن عطرت
کاش از اول می‌دونستم که چقد نامهربونی
رفتی و منو از آغوش گرمت محرومم کردی
خیال می‌کردم تو برای قلبم تنها همزبونی
یه جایی کنج سینه‌م تا ابد دیگه درد می‌‌کنه
تو کل زندگیمی ولی دیگه تا ابد یار اونی
می‌سوزه جگرم از اینکه شدی سهم رقیب
از اینکه بدون اون درمونده و پریشونی
فقط یه سوأل ازت دارم یار بی‌معرفت
چرا مبتلام کردی؟ وقتی قرار بود که نمونی
منو معتاد آغوشت مردونه‌ت کردی
لیلی‌‌ت شدم و تو الان برای اون مجنونی




​

 

[AROHI]

مدتیه یار جدید سر می‌ذاره روی پاهات
هرروز نغمه‌های عاشقی می‌خونه برات
منِ دلشکسته هق می‌‌‌‌زنم تو نبودنت
اما یکی دیگه به‌جام می‌خنده باهات
چشم به راهت بودم من روزو شب
وقتی که به سمت دیگه‌ای بودش نگات
چشم تو از همون اول فقط اونو می‌دید
برای اون بود تموم عاشقونه‌هات
چه ساده و خوش‌‌خیال بودم اون روزا
فکر می‌کردم خودمم مخاطب حرفات
اما توی من دنبال اون می‌گشتی
همونی که حالا شده مادر بچه‌هات
از اولش این وسط بازیچه بودم فقط
ولی هرگز نمی‌تونم بیارم کسیو من به جات
چه دردناکه که قلبمو کُشتی و هنوز
پر از درده ولی ضعف میره برای خنده‌هات
قلبم زیر خنجر نامردیت پرپر شده ولی
هنوز دعا می‌کنه همیشه برق بزنن چشات
اما این حق دل من نبود، بی‌معرفت
منی که تموم عمرمو گذاشته بودم به پات...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.