بعضی وقت ها مجهول موندن برخی جوانب یه سود برای نویسنده است. من مثال می زنم کاری به رمان تو نداره.
برای مثال ما ارتان و الان یه شخصیت منفی شناختیم، اگه همینطوری از زبون طاهره میش بری ما اصلا فرصتی برای درک کردن رفتار های ارتان پیدا نمی کنیم و اون همینطور توی ذهنمون منفی تر میشه. حالا فکر کن یه روزی توی رمانت بخوای یه بحث بین طاهره و ارتان راه بندازی که اونجا ارتان یه وجه جدیدی از شخصیتش که برای ما ناشناخته بوده رو رو کنه. همین میشه یه نقطه اوج برای رمانت در صورتی که اگه مدام تغیر راوی بده هیچ وقت نمی تونی همچین کاری کنی. همه چیز نمایانه، هیچ چیز مجهول و منهانی وجود نداره تا مارو شوکه کنه.
امیدوارم تونسته باشم منظورم و توضیح بدم