سال اول دبیرستان اکثر دوستام دوست پسر داشتن ولی من نه. ترس از خانواده بماند ، کسی پیشنهاد نمیداد
یه روز یه پسره با دوستش از روبرو میومد قفل بود رو صورتم منم دلم قیژ رفت که یکی هم از من خوشش اومده

تا نزدیک شد گفت: پسرررر سیبیل این از من بیشتره

خیر نبینی بازم یادم افتاد