- نویسنده موضوع
- #1
تقریبا صبح است.
توکاها روی کابل تلفن
منتظراند
و من راس ساعت 6 صبح
ساندویچ فراموش شدهی
دیروز را میخورم.
صبح آرام روز یکشنبه.
یک لنگه کفشم در گوشهای
راست ایستاده
و لنگهی دیگر به پهلو
افتاده است.
بله، بعضی زندگیها برای هدر دادن
آفریده شدهاند.
((چارلز بوکفسکی))
ترجمه: سینا کمال آبادی
توکاها روی کابل تلفن
منتظراند
و من راس ساعت 6 صبح
ساندویچ فراموش شدهی
دیروز را میخورم.
صبح آرام روز یکشنبه.
یک لنگه کفشم در گوشهای
راست ایستاده
و لنگهی دیگر به پهلو
افتاده است.
بله، بعضی زندگیها برای هدر دادن
آفریده شدهاند.
((چارلز بوکفسکی))
ترجمه: سینا کمال آبادی