شاعرغیرپارسی اشعار استانیسلاو بارانچاک

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Viŏlet
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها بازدیدها 222
  • کاربران تگ شده هیچ

Viŏlet

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,239
پسندها
42,073
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
آن شب زن گریه کرد، اما نه برای آنکه مرد بشنود
راستش گریه ی زن نبود که مرد را بیدار کرد
صدایی دیگر بود، صدایی واضح تر
و این شرم میان خواب و بیداری
تمام روز هیچ نشانی از اشک نبود
و باز در شب، زن تلاش می کرد
تا بیصدا ناله کند .
آن شب زن گریه کرد، اما نه برای آنکه مرد بشنود
و مثل تمام شب های دیگر
زن در نزدیکیش دراز کشیده بود
اما مرد
فقط شوخی نسیم را می فهمید
ضربه های شاخه ای به روی سقف
صدایی واضح تر
تاریکی بیرون در اندرون خودش چرخ می زد
نه بادی، نه شیشه پنجره ای، نه جیرجیر درخت بلوطی
گفته بود:او گریه می کند، نه برای آنکه تو بشنوی
غیر قابل لمس بودند آن عزیزان در دسترس
چه نزدیک بودند، اما در حصر
چه دور بودند برای تماسی، نوازشی
بر شانه ای لرزان
چقدر واضح تر
و مرد دستی نکشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Viŏlet

Viŏlet

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
42
 
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
10,239
پسندها
42,073
امتیازها
96,873
مدال‌ها
47
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
اگر باید جیغ بکشی، آرام بکش
دیوارها گوش دارند !
اگر باید عشق بورزی، چراغ را خاموش کن
همسایه‌ها دوربین دارند !
اگر باید جایی زندگی کنی، در را نبند
مقام‌های مسئول مجوز دارند !
اگر باید رنج بکشی، در خانه‌ات بکش
زندگی حقی دارد !
اگر باید زندگی کنی، در همه چیز حدت را مشخص کن
هر چیزی حدی دارد !
 
امضا : Viŏlet

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا