متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

صوتی شده «داستان های کوتاه صوتی شده»

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #11
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #12
جلداثر:
92088

خلاصه:
داستان قدیمی و دعواهای بی پایان خانزاده های ده بالا و ده پایین وکدخدایی طماع و حریص
مردم ده برای رفتن به شهر از گاری و درشکه استفاده میکردند که سختی های زیادی داشت کدخدا یه ده پایین پیشنهاد خرید اتویوسی را میکند و از او میخواهد در قبال اتوبوس زمین بالرزش نمکش را خریداری کند با چرب زبانی های بسیار اتوبوس قراضه ای را به قیمتی گزاف به خان میفزوشد و زمین با ارزش را از دستش بیرون میکشد خان بالا از شنیدن این خبر احساس رقابت میکند در این بین با دسیسه های کدخدا دعواهایی میان اهالی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #13
جلد اثر:

96276


خلاصه:
تبعیض بین سیاه و سفید هر روز بیشتر شد و طاقت سیاه پوستان از این همه توهین و تمسخر و بی عدالتی به پایان رسید سرانجام یرای نشان دادن اعتراضات خود به خیابان ها و ساختمان شهرداری حمله کردند و خواستار مساوات شدند
دراین بین مایکل ویل تقاضای سرمربی در تیم مطرح شهری در آمریکا را داشت و شهردار مجبور به انتخاب آن شد جان سرمربی سابق را برکنار کرد و ویل را انتخاب کرد
ویل یا جدیت تمام توانست تین خود را برای قهرمانی آماده کند البته که هدفش والاتر بود اینکه روزی سیاه و سفید دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #14
جلد اثر:

99993

خلاصه:
دختری به نام آیسو با تمام آرزوهای خاموش و محقق نشدنی اش در شهری جادویی و در پایین ترین طبقه اجتماعی زندگی میکرد آرزوایی واحد در دلش داشت که آنهم تبدیل شدن به یک موزیسین شایسته بود. شبی بزرگترین طوفان زندگی اش محقق شد که برای دختر چهارده ساله مو خرمایی سخت و عذاب آور بود پدر و مادرش را از دست داد و سپس برادر مهربانش را از آن شهر رفت و در شهر دیگر وارد یتیم خانه ای شد در آنجا بادوستی دلسوز به نام فلور آشنا شد که تمام زندگی اش برای دخترک معما بود او نه فقیر بود و نه یتیم فقط میخواست از زندگی تجملی اش دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #15
جلد اثر:
100256

خلاصه:
فرجام همه ی عشق ها ب خیر و خوشی نیست گاه زباید مجنون و فرهادی باشی که از عشق رانده شده ای و منحوص عشق شده ای گاه خودت دچار جدایی میشوی و گاه خدایت.خ**یا*نت و عشق و نفرت فاصله زیادی از هم دارند باید طرقت را بشناسی از همه ی جهات حرفت را بسنجی چرا که با یک حرفت دیواری از اعتماد شکسته و قلبی ترک خورده میابی.
خاطره ها کشنده است اما شیرین است همیشه به یادش بودن حتی اگر نیاشد و ترکت کرده باشد.خاطره هایی که فقط تو میدانی و خودش.
گاهی هم زود دیر میشود برای جبران برای محبت برای بخشش و برای عشق...
مراقب لحظه های باهم بودنمان باشیم

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #16
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #17
153922

خلاصه:
تبعیض بین فقیر و ثروتمند
درد جامعه را فریاد زدن
درد بی پولی و بسیاری رویا ک ففط برای یک عده ای تبدیل به واقعیت می شود
زندگی های فقیرانه اما با وفاداری و عشق و احترام
زندگی های مجلل بدون حتی زره ای عزت و احترام...
*********
عشقی ناکام و یک طرفه که فهمش برای طرف مقابل غیر ممکن است
درگیر عشقی یک طرفه و دوستی ساده از طرف دیگر
و احساساتی که زیر واژه های هر سطر نابود شد و به دست فراموشی سپرده شد...
********
عشق در یک نگاه میان دو عنصر مخالف هم
عشقی صادق و سالم
عشقی که حتی فرصت بروزش هم نشد
عشقی که به پایان بی نهایت رسید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : S_MELIKA_R

S_MELIKA_R

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,263
پسندها
19,567
امتیازها
46,373
مدال‌ها
30
سن
26
  • #18
به نام خدا
جلد اثر:
photo_2020-02-02_23-40-41.jpg

خلاصه:
چرا باید در میان این همه آدم من دزد خطاب شوم ؟
کودک هستم بچگی نکرده‌ام کار می‌کنم تا غذایی فراهم کنم. کسی به من توجه نمی‌کند
گویا از وقتی به دنیا آمده‌ام نافم را با مشکلات بریده‌اند دیگر با این همه صبر به کجا خواهم رسید؟

باید فکری به حال خودم و برادرم بکنم تا بتوانم حقمان را پس بگیرم دست به سرقتی طلایی می‌زنم که جان مرا به خطر می‌اندازد...

به قلم:
نسترن محمودی نسترن بانو

به خوانش:
ستاره حقیقت جو ستاره حقیقت جو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : S_MELIKA_R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا