آقای مجری: درخواستمون رو میتونیم با یه کلمه قشنگ بگیم.
مثلا یه لیوان آب بخوایم چی میگیم؟
پسرخاله: خودمون میریم آب میخوریم، برای بقیه هم میاریم
آقای مجری: نه، مثلا بخوایم بگیم این شیرینی رو به من بده.
پسرخاله: خودمون بلند میشیم بر میداریم به بقیه هم تعارف میکنیم
آقای مجری: نه، یه کلمهای بگو که محبت شما رو به من نشون بده
پسرخاله: میخوای برم نون بگیرم؟ میخوای برم نفت بگیرم؟ آب بیارم؟
آقای مجری: نه نه قبل از اینکه بگیم این شیرینی رو به من بده، میتونیم یه کلمه قبلش بگیم عزیزم، ممکنه شیرینی رو به من بدی؟
پسرخاله: بله بفرما. بفرما. من خودم باید زودتر میفهمیدم شیرینی میخوای، بهت میگفتم. بفرمایین بفرمایین.
آقای مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی، چون خودش ننوشته بود …
آقای مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما!
۳ ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم.
فامیل دور: آقای مجری من با زوری که در این خر میبینم، افقهای روشنی در برابر خودم میبینم.
جیگر: من خر نیستتتم! من خر نیستتتتتم .. من خر نیستتتتتتتتتتم
فامیل دور: ببخشید جسارت کردم، شما عقابی، پروانهای، من خرم که با تو توی این خونه موندم