شاید بیاید او هم، در خلوت و خیالم
در عام و خاص مردم، از نبودش ننالم
شاید بیاید او هم، آن نیمهی پنهانم
در دیدهی دیگران، به بودنش ببالم
شاید بیاید او هم، دیگر غمم نباشد
مرحم شود برای، زخم پَرِ دو بالم
شاید بیاید او هم، شیون از سر بگیرد
غمی شود برای، این جان بی حالم
شاید بیاید او هم، زمانی که نیاز است
دقیق شمرم روز را، که هست اینجا کنارم
شاید بیاید او هم، شروع کند به آواز
دیگر نباشد حسرت، وقتی که او را دارم
اصلاً شاید بیاید، باری شود بر بارم
مجبور شوم و دندان، سر جگر گذارم