نقد همراه نقد همراه رمان فودوشین |MAEE_A/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 609
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,049
پسندها
55,480
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"فودوشین" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

GHAZAL NAROUEI

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,049
پسندها
55,480
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
سطح
40
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
تک‌تک به خانواده‌اش نگاه می‌کند و وصیتش را برای هر کدام به زبان می‌آورد. به مادرش که می‌رسد، صدای گریه‌ها بالا می‌رود.
مادر! چگونه می‌تواند با پسری خداحافظی کند که نه‌ماه او را در بطن وجودش نگهداری کرده، سال‌ها بزرگش کرده و حالا باید آخرین خداحافظی را با او بکند!( این جمله مشکل داره. زیبا نیست و اگر کمی بهش دقت کنیم متوجه میشیم که شما اولا کلمه خداحافظی را چند بار در یک جمله تکرار کردید. هیچ وقت یک فعل یا یک کلمه در یک پاراگراف نباید تکرار بشه! دوم اینکه دو بار این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
22/6/19
ارسالی‌ها
1,898
پسندها
32,425
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سطح
35
 
  • #3
- نمی‌دونم. فکر کنم خونه باشه. مامان و بابام هم رفتن سر کار.
زیر ل**ب زمزمه کردم:
- که اینطور! (اینطور: غلط، این‌طور: درست).
لبخند زد و دستش را دور زانوانش حلقه کرد. دستی به موهایش، که همیشه‌ی خدا طول آن‌ها نهایتاً دو سانت بود، کشیدم. این مو و ابروی قهوه‌ای‌اش، از مادرش به او رسیده بود.(؛) و همچنین چشم‌های عسلی‌ای که از مادربزرگ‌مان، تنها به او رسیده بود. این پسر، نهایتِ شانس را داشت!(گفتین این مو و ابرویِ قهوه‌ای‌اش، از اون‌جایی که ما دوتا ابرو داریم باید بنویسید ابروهایِ قهوه‌ای‌اش و یا ابروان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا