متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه •●• یـک جـرعه کتـاب •●•

  • نویسنده موضوع Aryana_gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 282
  • بازدیدها 11,143
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #271
"ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است."

بادبادک باز_خالد حسینی
 
آخرین ویرایش
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #272
گفت خیلی میترسم. و من گفتم چرا؟ و او گفت چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. خوشحال این شکلی وحشتناک است؛ ازش پرسیدم چرا؟ و او گفت وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد می گذارد این طوری خوشحال باشیم

بادبادک باز_خالد حسینی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #273
امیدوارم به این نکته توجه کنی: کسی که وجدان ندارد، معرفت ندارد، درد و رنجی هم ندارد

بادبادک باز_خالد حسینی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #274
با شنیدن خبر فوت پدرت چنان غم جانگدازی وجودم را فرا گرفت که زبانم از گفتنش قاصر است. خیلی دوستش داشتم چون رفیقم بود و علاوه بر آن مرد خوبی هم بود، شاید بشود گفت مرد بزرگی بود. و چیزی که می خواهم بدانی این است که این خوبی، خوبی حقیقی، از مهربانی پدرت ناشی میشد. به نظر من هر کاری که او کرد، سیر کردن شکم فقرا توی خیابان، ساختن پرورشگاه، دستگیری از دوستان گرفتار، همه و همه راهی بود برای رسیدن او به رستگاری. و به عقیده من رستگاری واقعی یعنی همین امیر جان، یعنی این که گناه به نیکی ختم شود.
می دانم که خدا در نهایت از سر تقصیرات آدم می گذرد. او مرا، پدرت را و همین طور تو را خواهد بخشید. امیدوارم تو هم همین کار را بکنی. اگر می شود پدرت را ببخشی. اگر دلت خواست مرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #275
بابا گفت: «خُب، هرچه ملّا یادت داده ول کن، فقط یک گناه وجود دارد و السلام. آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است. می فهمی چه می گویم؟ اگر مردی را بکشی یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی. حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی. می فهمی؟ »

بادبادک باز_خالد حسینی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #276
«یک‌بار، آن وقت‌ها که خیلی کوچولو بودم از درختی بالا رفتم و از این سیب‌های سبز کال خوردم. دلم باد کرد و عین طبل سفت شد، خیلی درد می‌کرد. مادر گفت اگر صبر می‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم. حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم، سعی می‌کنم حرف‌های او در مورد سیب کال یادم باشد. »

بادبادک باز _ خالد حسینی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #277
ملافه را به جای جانماز روی زمین پهن می کنم و زانو می زنم، سرم را پایین می اندازم و اشک هایم ملافه را خیس می کند. رو به قبله سجده می روم. از خیلی وقت پیش ذکرش رو فراموش کرده ام. ولی مهم نیست، همان چیزهایی را که یادم مانده می خوانم، لا اله الا الله، محمد رسول الله. حالا می بینم بابا اشتباه می کرده. خدایی هست، همیشه بوده. اینجا می بینمش، در چشم مردمی که توی این راهروی نا امیدی هستند. خانه راستین خدا اینجاست، در اینجاست که هر کس خدا را گم کرده باشد پیدایش می کند، نه در مسجد سفید با چراغ های درخشان الماس گون و مناره های سر به فلک کشیده. خدایی هست. باید باشد، باید باشد، و حالا من نماز می خوانم تا مرا که این همه سال از او غافل بوده ام ببخشد، ببخشد که خ**یا*نت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #278
آدم های شهری را هیچوقت نمی شد شناخت. سالها با آنها آمد و شد دارد، زیر و روی زندگی آن ها را می داند، آن هارا در وضعهای مختلف، دورانهای بحرانی آزمایش کرده، با وجود این گاهی می شود که همان آدم در مواجهه با یک سانحه پیش بینی نشده، سر پول، سر زن، سر مقام قیافه حقیقی خود را نشان میدهد و نقابی را که سالها داشته بر می دارد و صورت خود را بدون صورتک جلوه گر میسازد.

آب_بزرگ علوی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #279
: «دروغ است. چرا به من دروغ می گویید؟ »
_ بدبختانه بیشتر عمر ما به دروغ برگزار می شود. واقعیت خیلی زشت است و با دروغ می شود آن را بزک کرد


میرزا_بزرگ علوی
 
امضا : Aryana_gh

Aryana_gh

کاربر انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
301
پسندها
1,973
امتیازها
12,063
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #280
وقتی آدم تمام می‌کند، چشم‌هایش باز می‌ماند. هر کسی در این باب حرفی می‌زند. بعضی هم می‌گویند از این است که آدم دل از دنیا نمی‌کند. اما گمان من این است که آدم از مرگ خود تعجب می‌کند. چه می‌دانم؟ شاید آدم نمی‌تواند باور کند با به دنیا آمدنش یک چیز در سرنوشتش حتم است که آن مرگ است.


روزگار سپری شده مردم سالخورده_محمود دولت آبادی
 
امضا : Aryana_gh
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا