سخن بزرگان سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 90
  • بازدیدها 1,102
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1

من به آنان گفتم :
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.

#سهراب_سپهری



 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2

از هجوم روشنایی
شیشه‌های در تکان می‌خورد

صبح شد، آفتاب آمد
چای را خوردیم روی سبزه‌زارِ میز
ساعت نُه ابر آمد، نرده‌ها تَر شد
لحظه‌های کوچک من
زیر لادن‌ها نهان بودند
یک عروسک پشت باران بود

ابرها رفتند،
یک هوای صاف،
یک گنجشک، یک پرواز
دشمنان من کجا هستند؟

فکر می‌کردم:
در حضور شمعدانی‌ها
شقاوت آب خواهد شد...

#سهراب_سپهری


 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3

من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوتهٔ بابونه
من به یک آینه
یک بستگی پاک قناعت دارم...
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4

دشت‌هایی چه فراخ ...
کوه‌هایی چه بلند ...
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد !

من در این آبادی ، پِیِ چیزی می‌گشتم :
پِی خوابی شاید ،
پی نوری ، ریگی ، لبخندی ...

من چه سبزم امروز ...
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه !

سایه‌هایی بی لک ...
گوشه‌ی روشن و پاک ...
کودکانِ احساس ! جای بازی این‌جاست !

زندگی خالی نیست :
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست ، زندگی باید کرد !

#سهراب_سپهری‌

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5


شبِ خرداد به آرامی یک مرثیه
از رویِ سرِ ثانیه‌ها می‌گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه‌ی سبزِ پتو
خواب مرا می‌روبد
بوی هجرت می‌آید
بالشِ من پُر آوازِ پَر چلچله‌هاست
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم!
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6
و زیر سایه آن بانیان سبز تنومند
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:
وسیع باش،
و تنها،
و سر به زیر،
و سخت...


 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #7

من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی
سر رسد از پس کوه!...

 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #8
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونهٔ یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوشِ اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات خوش دهکده از صبح سخن می‌گوید
مرگ با خوشهٔ انگور می‌آید به دهان
مرگ در حنجرهٔ سرخِ گلو می‌خواند
مرگ مسئول قشنگیِ پرِ شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می‌چیند
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد
و همه می‌دانیم
ریه‌های لذت پُرِ اکسیژن مرگ است...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #9
هنوز برگ
سوار حرف اول باد است
هنوز انسان چیزی به آب می‌گوید
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر،
حضور مبهم رفتار آدمی زادست ...

صدای همهمه می‌آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم
و رودهای جهان
رمز پاک محو شدن را به من می‌آموزند
فقط به من!
و من مفسّر گنجشک‌های درّه گنگم
به دوش من بگذار ای سرود صبح وداها
تمام وزنت را
که من دچار گرمی گفتارم ...
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #10
نیمروز آمد
بوی نان از آفتابِ سفره
تا ادراکِ جسم گل سفر می‌کرد
مرتعِ ادراک خرّم بود . . .
 
امضا : NASTrr
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا