نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

تسلیت هیئت خورشید بی غروب

  • نویسنده موضوع زهرا ادیب
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,068
  • بازدیدها 16,277
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

BARAN_B

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,375
پسندها
8,686
امتیازها
28,673
مدال‌ها
20
  • #281
سقا
دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد. شمر با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین(علیه السلام) می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید. او با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند. قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد. شمشیر از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود. دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!» نگاه شمر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

BARAN_B

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,375
پسندها
8,686
امتیازها
28,673
مدال‌ها
20
  • #282
قربانی
پدر، پسر را به قربانگاه فرستاد. پسر خنجر را به دستان لرزان پدر داد و جلویش زانو زد و سرش را بر تکه سنگ گذاشت. پدر، پسر را به قربانگاه فرستاد. تیغ آفتاب بود و تیغ خنجرهای برهنه. هجوم نیزه بود و عطشی که فرو نمی‌نشست. پدر، پسر را به قربانگاه فرستاد. صدای شلیک توپ بود و تیر و تفنگ و خمپاره. بوی خاک بود و بوی خون.
□□□
پدر خنجر را کشید. نمی‌بُرید. از خوشحالی فریادی زد و جوانش را به آغوش کشید. قربانی‌اش قبول شده بود. پدر توی خیمه منتظر بود. پسر برگشت. عطش لب‌هایش را فرو بسته بود. خون دهانش را خیس کرده بود. پسر بوی بهشت گرفته بود. قربانی اش قبول شده بود. پدر در آستانه ایستاده بود. توی دستش تکه پارچه‌ای بود با یک مشت خاک و گردن آویزی از فلز. قربانی‌اش قبول شده بود.

زهرا طراوتی
 

BARAN_B

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,375
پسندها
8,686
امتیازها
28,673
مدال‌ها
20
  • #283
باز تکراریست
می دانم رقیه؛ چه قدر سخت است آن لحظه که سر خونین پدرت را آوردند و ... و تو مردی!
می دانی رقیه؛ من هر روز آن لحظه که دختر همسایه گیسوان غمزه اش را در باد رها می کند و آن سوتر نگاه نامحرم، غمزه اش را می دزدد، سر خونین پدرم را می آورند و ... و من هر روز می میرم و ...
و تو می دانی رقیه!

لیلا سادات باقری
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] s-a-h-a-r

زهرا ادیب

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,308
پسندها
10,078
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #284
tabrizebidar139710220134411547244281ir26.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,308
پسندها
10,078
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #285
بسم الله الرحمن الرحیم
برنامه هیئت مهدی یاوران انجمن یک رمان

شب هشتم محرم

سخنرانی حجت الاسلام پناهیان
مداحی و روضه

زمان:ساعت 9 شب​
HP4HJNCMQB-jw4HOO_5L8S7Gi2EH8kivcdGdc7XgquMhz_EQ_xsarW6Fx3HWnMy-kpAKpUOBp_JsLdDmfdfeaIF4Nc0THGaaTyC_4f4jAFY_UsqOXECdPZ_WhI0REscdh-JkowtWXLhahxQs40Pls5cYFp8v469WWSdiJov0wBwAH9IInXSzrEDJrQlmgJhezzRowPjadVfF6x17pEaewVc5-iSB_Lq7gx_hDbhtpjHyp7z7oW4XsGHW09mqIbUW8biMvUZjGshcR6bNSSiF5K8_N_fHZrMSrJeWOcYQX9rv1OYLrOPvwhgzvw-irAhXuemjXJCXTNDJ2B0VwPqkonQ
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
1,308
پسندها
10,078
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #286
آدمي كه اين بختشه بذار بگه كه وقتشه

يه دلبري دارم عزيز اين دل من بدبختشه


ناي دل خسته من هواي نينوا داره
كبوتر سينه زنم هواي كربلا داره
حسيـــــــــــــــــــن وااااااااااااااي
هر حنجره اي لايق آواي تو نيست ابي عبدالله
شب همه شب عاشقونه هي ميخونم حسين حسين
يادم نميره تا ابد شباي بين الحرمين
يادش بخير چه حالي بود مي سوختم از عمق وجود
مستي بود و عشق و جنون ناله و اشك و سجود
حسيــــــــــــــــــــن واااااااي
شش گوشه ي قشنگت و هركي ديده اينو ميگه
راهم بده بيام آقا تو حرمت يه بار ديگه
قربون اون صحن وسرايت اين دل من تنگ برايت
از همه جا رونده منم اوني كه جا مونده منم
اوني كه بال و پرش و عشق تو سوزونده منم
نون و نمك خوردت منم ارباب، زمين خوردت منم
عشقي بزار عشقي بگم: يار قسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

BARAN_B

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,375
پسندها
8,686
امتیازها
28,673
مدال‌ها
20
  • #287
اهالی کوفه
حضرت(علیه‌السلام)، احوال مردم کوفه را پرسیدند.
مجمع ابن عبدالله گفت: «دل‌ها به هوای تو، شمشیرها بر جفای تو.»
دلت که با عملت یکی نباشد، کوفی می‌شوی!

مریم کمالی نژاد
 

سید دیوید

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
387
پسندها
5,896
امتیازها
24,413
مدال‌ها
14
  • #288
امشب شب شهادت جوان حسین(ع) علی اکبر هست
یکم روضه بخونیم؟
 
امضا : سید دیوید

سید دیوید

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
387
پسندها
5,896
امتیازها
24,413
مدال‌ها
14
  • #289
بسم الله


مقتل میگوید:
با قدوم آهسته و سنگین به سمت پدر رفت، آرام پدر را صدا کرد، اجازه رخصت خواست، بی درنگ حسین مُهر رفتنش را زد.
رسم حسین این بود.
هنوز ۷۲ ملتش را اجازه‌ی میدان نداده بود. میخواست دلبری را از خودش آغاز کند. دقایقی به عاشقی گذشت و بوسه...
-کمی در مقابلم راه برو.
مقابل چشم پدر چند قدم به راست رفت و برگشت.
حسین ع سرش را به آسمان گرفت:《اللهم اشهدعلی هولاءالقوم فقدبرزعلیهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولک》
خدایا شاهد باش بر این قوم پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است، به سویشان ظاهر میشود.
 
امضا : سید دیوید

سید دیوید

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
387
پسندها
5,896
امتیازها
24,413
مدال‌ها
14
  • #290
موعد وداع رسید، زینب س دست در گردن علی اکبر ع انداخت و سخت گریست، در آغوش علی از هوش رفت، ام کلثوم عبای برادر را گرفته بود و بر چشم میمالید، زنان شیون سر میدادند...
اما رقیه فقط پای برادر را چون تنه‌ی درخت سروی در آغوش، به سینه‌اش میفشرد.
خم شد خواهر را به نیم حرکتی به آسمان چشمانش نزدیک کرد،
وداع جان گداز تر میشود.:458083-4185d00c33d822db61caa9316fe525d5:
 
امضا : سید دیوید
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا