چکیده نگار دیالوگ و مونولوگ‌های جذاب رمان‌های انجمن

[فرزان]

- تو از نوشته نشدن می‌ترسی.
دست‌هایم را محکم‌تر به دور خودم می‌پیچم. ارتعاش صدایم بر اعصابم خش می‌اندازد:
- من از نوشتنی که خونده نشه می‌ترسم.


داستان کوتاه خودنِویس
mehrabi83

 

[talaved]

من این‌جا هر روز با خاطراتِ فردا دیروز رو تکرار می‌کنم.
داستان کوتاه خود نویس
mehrabi83

 

[فرزان]

- اما چی؟
-وقتی می‌دونم تمام حرفای قبل از "اما" همش یاسین بوده، چه نیازی به گفتن حرفای بعدشه؟
-که یاسین تو گوش خر خوندی؟

رمان هویت مجهول
فرزانه رجبی

 

[فرزان]

- من هیچوقت به یه زن اعتماد نمی‌کنم.
خب آفرین کار خوبی می‌کنی! من هم از اون دسته زن‌هایی هستم که اصلا نباید بهش اعتماد کنی!



رمان‌ملکه ذهن
دیکتاتورs.yavarnia

 

[Maraly0_0.r]

- حرف‌هات برام بوی خوش میده، مثل اینکه توی بینیت بذر گل محمدی بکارن و تو تمام عمرت اون بوی خوش رو استشمام کنی، مثل خوردن شاه‌توت!
رمان این عشق مرد می خواهد
ارزو توکلی

 

[فرزان]

تنهایی را تا حس نکنی ، تا طعم تلخ‌اش مثل تکه سنگی که ناگهانی در غذا می‌یابی دندان‌هایت را نشکند ، نمی‌فهمی که چه زجرآور است !


رمان هوقار
نگین عظیمی فشی

 

[فرزان]

- دوست دارم اندازه تمام آدمایی که براشون مهم نیستی. اندازه همه‌ی اونایی که دوست ندارن. اندازه‌ی تموم آدمای کره زمین که نمی‌شناسنت. قدر تمام چیزایی که ندارم، خوشحالم که تو رو دارم

رمان تیر مستی
Fateme078

 

[فرزان]

- مورو، می‌دونی چه چیزی بیشتر از همه انسانا رو به هلاکت می‌کشونه؟
و بدون اینکه منتظر پاسخ او بماند، ادامه داد:
- کنجکاوی برای درک و شناخت چیزهایی که براشون گنگ و مجهوله!


رمان قلب سرخ شیطان
سیده پریا حسینی

 

[فرزان]

- عه عه عه راس می‌گی؟! آخ که الهی خیر نبینن هم‌خونه‌هام! خدا شتکشون کنه به حق مظلومیت جمال خاشقچی! من تو آلمان که بودم، هروقت ماه کامل بود اون شل‌مغزا صدای گرگ درمی‌آوردن می‌گفتن گرگینه‌ها امشب شب مهتابشونه، حبیبشون رو می‌خوان!


رمان دل بان
رها امینی

 

[فرزان]

- عشق و تنفر کاملا باهم فرق دارند.
- نه واقعا! آن‌ها دو طرف یک سکه هستند. با یک چرخش، تو می‌تونی طرف دیگه‌ی سکه باشی؛


رمان اشتباه مورد علاقه‌ی من
چلسی .م.کامرون
مترجم كوثر . واو