شاعر‌پارسی اشعار مجید احمدی

  • نویسنده موضوع LIAN BANO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 426
  • کاربران تگ شده هیچ

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
دیدی که سخت نیست تنها بدون من
و صبح می‌شود شب‌ها بدون من
این نبض زندگی بی‌وقفه می‌زند
فرقی نمی‌کند دنیا بدون من!
کابوس و وحشتم اما برای تو
زیباست همچنان رویا بدون من!
عاشق شدم شبی با تو؛ کنار تو
عاشق شدی تو نیز اما بدون من!
من که جهنمم تو از خودت بگو
آسوده ای هنوز آیا بدون من ؟!
من مرده ام ولی بسیار واضح است
سر زنده تر شدی هر جا بدون من…
حالِ تو خوبِ خوب یک روزِ نابِ ناب
خوشبخت می‌شوی حتی بدون من!
از خود گذشته ام چون عاشق از غرور
تو نیز رد شدی تنها بدون من
دیروز اگر چه سخت امروز هم گذشت
فرقی نمی‌کند فردا بدون من!

شاعر: مجید احمدی
 
آخرین ویرایش
امضا : LIAN BANO

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی
من که هرگز نشدم این همه شیدای کسی

آنچنان در همه جای دل من جا شده ای
که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی


همه دنیای مرا برده نگاهت نکند
بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی

من تماشاگر تصویر توام ماه منیر
این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی

پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو
نگذارم به دلت باز شود پای کسی

تو تمنای من و یار من و جان منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی

من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی

من سراپا همه یک جلوه ای از عشق تو
عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی!

شاعر: مجید احمدی
 
امضا : LIAN BANO

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
ما که مردیم درون قیل و قال خودمان
زنده هستیم به ظاهر به خیال خودمان

چون نداریم کسی را که غم ما بخورد
خود نشستیم به سوگ ارتحال خودمان

دل دیوانه‌ی ما را نگرفت هیچ کسی
این دل ساده قبا گشته وبال خودمان

ما اگر هیچ کسی در آشنایی نشدیم
در غریبی کسی هستیم که مال خودمان

دل سپردیم به پرواز در آن آبی ها
قد کشیدیم به زیر پر و بال خودمان

هیچ کس پیله تنهایی ما را نشکافت
غصه داریم به قد سن و سال خودمان

ما برای که بمیریم و کمی تب بکند؟
بی جواب است همیشه این سوال خودمان

ناکسان تا همگی عاشق و معشوق هستند
بی کسی هست همیشه ایده آل خودمان

خودمان با خودمانیم همیشه همه جا
خودمانیم دلم، وای به حال خودمان!

شاعر : مجید احمدی
 
امضا : LIAN BANO

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
آمدی، وقتی شبم تاریک بود
رو به پایان رفتنم نزدیک بود

آمدی وقتی سکوتم رنگ داشت
ناله‌ی غم، صدهزار آهنگ داشت

آمدی، وقتی جهانم پست بود
کوچه کوچه رو به من بن بست بود

آمدی در شب، شبی مات و سیاه
بی ستاره، بی‌سحر، بی‌ماه؛ آه

آمدی از شهرهای دور دور
از سرای رنگ ها، از شهر نور

آمدی تا که دگرگونم کنی
لیلی ام باشی و مجنونم کنی

مثل باران در شبی اندوهناک
مثل روحی تازه در یک مشت خاک

آمدی تا من شوم تن پوش تو
جا بگیرم در تن و آغوش تو

ای سپیده! ای نگاهت روشنی
با شکوهی! ای شکوهت دیدنی

من که مجنون، من که فرهاد توأم
نیم دیگر! من که همزاد توأم

شور و حالم پیش تو فهمیدنی ست
با تو که باشم جهانم دیدنی ست

بعد از آن چشم انتظاری‌های سخت
با حضورت رو به من آورده بخت

من شفق بودم که شب اینجا نشست
صبح شد با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : LIAN BANO

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
من اهل اشک و التماس و باج دادن نیستم
در فکر یک آغوش دیگر باش نه من نیستم

تو دو به شکی بین ماندن با من و او شک نکن
زود انتخابش کن که من در فکر ماندن نیستم

هر جا که آوردی تو نامش را دلم صد تکه شد
از بس شکستم خسته ام من که از آهن نیستم

اصلا نباید حرفِ دل را بر زبان آورد و گفت
این دل پُر از حرف است و من حاضر به گفتن نیستم

من یک گزینه در دلت بودم نه چیزی بیشتر
در اولویت‌های تو من احتمالا” نیستم!

تو در دلت صد بار او را خواستی یک بار من
صدبارِ دیگر هم بخواهش دو به هم زن نیستم

با او همیشه می‌توانی حس خوشبختی کنی
من خوب می‌فهمم تو را انقدر کودن نیستم!

در شان‌ قلبم نیست عشق چندمت باشم گلم
جایی که در شانم نباشد هرگز اصلا‌” نیستم!

در فکر یک آغوش دیگر باش و از من دل بِکن
آن آدمی‌که در پی‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : LIAN BANO

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
او آمد و از خوابِ بَدم پا شده بودم
من تازه از این دلهره مِنها شده بودم
انگار که تقدیر عوض شد به نگاهی
من بودم و با دلبرکی ما شده بودم
او گفت که یک دوستی ساده ولی من
یک دوستِ دل بسته و شیدا شده بودم
آن آدم پتیاره‌ی دیروز نبودم
او بود و منِ خسته چه زیبا شده بودم
انگار پس از یک دهه حسِ گم و گوری
یکباره در این دهکده پیدا شده بودم
بانوی بهارِ من و دلدارِ دلم بود
در آینه دیدم که چه آقا شده بودم!
چشمانِ درشتش دو عدد قهوه‌ی قاجار
مقتولِ دو تا قهوه‌ی اَعلا شده بودم
مُرداب که دریا بشود معجزه ای هست
اعجازِ من او بود که دریا شده بودم
یک روز دلش را زدم و زد به دلِ کوچ
تا رفت و بجنبم تک و تنها شده بودم
من مثل همان کاغذِ فالم که نخوانده
در گوشه کناری ورقی تا شده بودم
دلتنگ و پریشان و نه در واژه نگنجد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : LIAN BANO

LIAN BANO

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/3/20
ارسالی‌ها
108
پسندها
2,115
امتیازها
11,450
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
رازی از دلخوشی درونش بود
دردی از روزگار من کم کرد
دلم از سینه پر کشید انگار
وقتی از پنجره نگاهم کرد!

من زمین خورده بودم اما او
باور تازه ای به خوردم داد :
که تو سیبی کلید یک کشفی
و نباید به سادگی افتاد!

عالم کودکی به من بخشید
من که در مشت کوچکش بودم
او شبیه ترنم پرواز
من نخ بادبادکش بودم!

واژه هایش ش*ر..اب خالص بود
جمله ای گفت و ساده مستم کرد
تا که مومن شدم به ابراهیم
او مرا خواند و بت پرستم کرد!

چه بگویم از عمق دنیایش
هرچه فهیمدمش نفهمیدم
فلسفه در نگاه او پیداست
نیچه را با دو چشم خود دیدم!

او پر از حس خوب آرامش
در نگاهش هزار و یک دریاست
طرح لبخند او ژکوند است و
سر نقاشی لبش دعواست!

او همین که به راه خود می‌رفت
یک خیابان بی‌آبرو می‌شد
شور تازه به شعر من می‌داد
وقتی یک جایی حرف از او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : LIAN BANO

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,122
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #8
دلتنگ بودم بیشتر از آنچه می دانی
من بودم و تنهایی و یک عصر بارانی

روی تراس خانه با یک پاکت سیگار
در عمق تکراری ترین اندوه پر تکرار

با بغض سنگین زود بستم چشم هایم را
بلکه نبینم چهار چوب انزوایم را

دریایی از این اشکهای بی هوایم را
بی رحمی تنهایی بی انتهایم را

بلکه نبینم در میان دود مردن را
در اول راه جوانی زود مردن را

با خاطراتت لحظه هایم زیر و رو میشد
ای کاش این بغض ترک خورده رفو میشد

ای کاش باران میشدی بر اشک چشمانم
یا کاش میشد اشک هایم را بپوشانم

تو از هوای این دل تنها چه می فهمی
از طعنه های تلخ آدم ها چه می فهمی

از خنده های این و آن بر بی کسی هایم
از رفتن بی حاصل امروز و فردایم

از گریه های مادرم در سجده ی آخر
از دلخوشی هایی که با تو رفته از این در

از آرزویی که برایش فاتحه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] LIAN BANO

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,122
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #9
تو زیبایی و زیبا دیدنت را دوست دارم
مونولیزایی و خندیدنت را دوست دارم
تو‌ دَشتی ، دامنت باغی پر از گلهای رنگی
و من گلهای روی دامنت را دوست دارم !


سلام اول صُبحت به من را دوست دارم
و هر لحظه به تو خیره شدن را دوست دارم
وطن یعنی حَریم اَمن آغوش تو جانا
و من احساس بودن در وطن را دوست دارم‌ !


صفای شب بخیر خسته ات را دوست دارم
صدای خسته و آهسته ات را دوست دارم
مرا در بوسه هایت غرق کن ای دلرُبایم
که من بوسیدن پیوسته ات را دوست دارم !


کنارت ساده بودن سادگی را دوست دارم
و طعم خوب این دلدادگی را دوست دارم
تو دریایی و من یک ماهی آواره در تو
نگیر از من خودت را زندگی را دوست دارم !


کنارت راه رفتن پا به پا‌ را دوست دارم
اگر باشی تمام جاده ها را دوست دارم
خدایم آفریدت در سِکانسی عاشقانه
و از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] LIAN BANO

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
2,998
پسندها
3,122
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #10
او آمد و از خوابِ بَدم پا شده بودم
من تازه از این دلهره مِنها شده بودم

انگار که تقدیر عوض شد به نگاهی
من بودم و با دلبرکی ما شده بودم

او گفت که یک دوستی ساده ولی من
یک دوستِ دل بسته و شیدا شده بودم

آن آدم پتیاره‌ی دیروز نبودم
او بود و منِ خسته چه زیبا شده بودم

انگار پس از یک دهه حسِ گم و گوری
یکباره در این دهکده پیدا شده بودم

بانوی بهارِ من و دلدارِ دلم بود
در آینه دیدم که چه آقا شده بودم!

چشمانِ درشتش دو عدد قهوه‌ی قاجار
مقتولِ دو تا قهوه‌ی اَعلا شده بودم

مُرداب که دریا بشود معجزه ای هست
اعجازِ من او بود که دریا شده بودم

یک روز دلش را زدم و زد به دلِ کوچ
تا رفت و بجنبم تک و تنها شده بودم

من مثل همان کاغذِ فالم که نخوانده
در گوشه کناری ورقی تا شده بودم

دلتنگ و پریشان و نه در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] LIAN BANO

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا