متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

داستان کوتاه حکایت سعدی

  • نویسنده موضوع like_moon
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 274
  • کاربران تگ شده هیچ

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
saadi-gulistan02-3.jpg

حکایت شماره 1)

تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. گفتم: این از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن، که من در نفس خویش این قدرت و سرعت می‌شناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر.

اِنْ لمْ اَکُن راکِب المواشی

اَسعی لَکم حامِلَ الغواشی



یکی زآن میان گفت: از این سخن که شنیدی دل تنگ مدار که در این روزها دزدی -به صورت درویشان برآمده- خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد.



چه دانند مردم که در خانه کیست

نویسنده داند که در نامه چیست



و از آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : like_moon

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا