گفتمش نقاش را نقشی بکش از جاریم
بی شرف عکس هیولا در دل صحرا کشید
گفتمش نقشی ز خواهرشوهرم ترسیم کن
عکس گرگی با نقاب بره ای زیبا کشید
گفتم از فامیل شوهر بر ورق نقشی بزن
دسته ای کوسه میان بستر دریا کشید
گفتم امشب خانه ی اقوام شوهر دعوتم
در میان خارها شاخه گلی تنها کشید
گفتمش من یکه و آنها همه پشت همند
نخبه ای را در میان جمله اسکل ها کشید
گفتم از اوصاف مادرشوهران چیزی بگو
جام زهر آوردو نالان دست از این دنیا کشید
جرات داری بفرست واسه خونواده شوهرت

