رفته بودیم مشهد یه اقایی اومد از بابام ادرس عربی پرسید به بابام گفتم اجازه بدید من حرف میزنم خم شدم جلوش گفتم کن یو اسپیک انگلیش گفت لا من گفتم لا پرابلم ای کن تکلم عربی !یهو بابا از ماشین قفل و زنجیر در اورد بعد دستم و کشید سمت حرم انقد با گریه جیغ زدم ولم کرد