تو را بسيار دوست دارم
و می دانم که شيوه عشق من
کهنه شده است.
شريان های قلبم
کهنه شده است.
آمدن نامه بر من به پيش تو
و بردن گل های زيبا به خانه ات
همه آيين هايی کهنه شده است
تو را بسيار دوست دارم
و روياي من اين است که مرا
در پيراهنی نو مبهوت کنی
و با عطری تازه ، ديدگاهی تازه
و رويای من اين است
که بارانی از شط بلند پرسش ها
بر من بباری
و چون خوشه گندم
از پارچه ناز بالش بشکفی
تو را بسيار دوست دارم
و می دانم که نمیدانی
و مسئله اين است.
نزار قربانی