5. مالیخولیا
سایههاي آبی.
آه چشمان تاریکت،
که خیره میشوند بر من
همچنان که پس میلغزند.
تارهاي گیتار بهنرمی پاییز را همراهی میکنند
در باغ، مضمحل در قلیابی قهوهاي.
دستهاي حوريوش فراهم میکنند
حزن موقر مرگ را، لبهاي پوسیده
میمکند سینههاي سرخ را و در قلیاب سیاه
حلقههاي نمناک خورشید جوانی میلغزند.
***