2. خاطره
تنها مارها پوست میاندازند،
همان گونه که روح میبالد و پیر میشود.
ما افسوس، همانند مارها نیستیم،
روح را دگرگون میکنیم، نه پیکر را.
***
تو، اي خاطره، با دست مادهغول،
زندگانی را راه میبري، گویی به یاري افسار اسبی،
میگوییام دربارهي آنها که از دیرباز
در این پیکر پیش از من زیستهاند.
***
نخست: زشت و نحیف،
شیفتهي فقط سایه روشناي بیشهزار و،
برگی فرو ریخته، کودکی جادویی،
که با واژهاي میتوانست باران را باز دارد.
***
درختی و سگی تند مزاج،
کسی است که گویی دوستانش را میبرد.
خاطره، اي خاطره، نشانهاي نخواهی یافت،
خشنود نخواهی کرد این جهانی را که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.