1. به وجد آوردنخویش
رویارويجام بادهام، غبار را نمیدیدم،
شکوفهها ریزان چینهاي جامههایم را آکندهاند.
سرمست، بر میخیزم و به ماه در جویبار نزدیک میشوم،
پرندگان درخت بر بستهاند، از مردمان نیز اندکیمانده است.
***
ابرهاي زرد کنار دیوارها؛ کلاغها نزدیک برج.
در پرواز بازگشتشان قارقار میکنند، قارقار؛ بانگ برمیکشند در شاخساران.
در کارگاه دختر رودخانهي چین پارچهاي ابریشمی نمیبافد.
پروردهي رشتههاي زمردین و غبارآگین، پنجره گفتارش را میپوشاند.
ماکو را نگه میدارد، اندوهگسار، و به مرديدور از دست میاندیشد.
دختر میماند دلتنگ در اتاقی دلگیر، اشکهایش درست مانند رودخانهاي.
***
کدام مکان در زیر سپهر بیشتر به قلب آسیب میزند؟
لائولائو تینگ، براي مشایعت بازدیدگرانش.
باد بهاري میداند جدایی چقدر تلخ است،
ترکهي بیدبن هرگز دوباره سبز نخواهد شد.
***
ژالهي سفید بر پله هاي مرمرین میبالد،
و در شب دراز، درون جورابهایم را خیس میکند.
اما اکنون پردهي بلورینرا پایین میکشم،
و از آستانه به ماه پاییزي خیره مینگرم.
***
در شهر جانگان قرص ماه برآمده است،
صداي کوبیدن بر پارچهها در دههزار سرپناه.
باد پاییزي بی وقفه میوزد،
همه وقت میاندیشم به گذرگاه یوگوان.
چه هنگام فرو مینشانیم چپاولهاي هو را،
تا شوهرم بتواند سفر طولانیاش را به پایان برساند؟
***
میخواهی بدانی به کدام دلیل در کوهستان سبز ماندهام،
لبخندي میزنم، اما پاسخی نمیدهم، قلبم در آسودگی است.
شکوفهي هلو را آب روان به دوردستها میبرد،
جداگانه، من بهشت و زمینی در جهانی انسانیدارم.
***
رمهاي از پرندگان در دوردستها بال گشودهاند،
ابري یکتا بر شهر خود بیهوده بر میآید.
به یکدیگر خیره میشویم، بیکه خستگی سر برآرد،
فقط جینگتینگ شانهست.
***
جلو بسترم، ماه میدرخشد تابان،
گمان میکنم پاره یخی است بر زمین...
سرم را بر میگیرم و به ماه تابان مینگرم،
سر فرو میبرم و به میهنم میاندیشم
***
بانگ سگی در میانهي آواي آب،
شکوفهي هلو را باران سنگینتر کرده است.
در ژرفاي درختان، گاهی آهویی میبینم،
و در آبراهه زنگ نیمروز را نمیشنوم.
خیزران سرکش مه سبزفام را میگسلد،
از قلهي یشمین جویباري تازنده آویخته است.
هیچ کس نمیداند او کجا رفته است،
اندوهناك بر دو یا سه کاج تکیه میدهم.
***