نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان خیطِّ مات | پوررضا کاربر انجمن

  • نویسنده موضوع آتابای
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 48
  • بازدیدها 1,460
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

•HOORYA•

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
932
پسندها
17,233
امتیازها
37,073
مدال‌ها
24
  • #41
همین نظرات هستن که به بهتر شدن کمک میکنن.
و ممنون از نظراتی که دادی تا رمان دوست خوب مون بهتر و بهتر بشه!
من کاری نکردم.
 
امضا : •HOORYA•

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • #42

هم مسیر رمانت خیلی طرفدار پیدا کرده تو یه ساعت چقدر گفتگو درباره‌ش شد اینجا
 

آتابای

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,026
پسندها
104,757
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #43
سلام..یه جایی این‌ها رو بهت گفتم ولی مثل این‌که ندیدین... .
کپی کردم همین‌جا می‌ذارم.
[
سلام. قول داده بودم بخونم و نظر بدم... خیلی قشنگ بود و البته ایده‌ی جذابی داشت. فقط چند تا اشکال دیدم گفتم، بگم بهتون درستش کنید. اول این‌که کاملاً ادبی نوشته شده بود ولی توی قسمت خلاصه، نوشته بودید عامیانه..دوم این‌که نیم‌فاصله رو برای بعضی کلمات به کار نبردید...سوم، تنوین هست، اون الزامیه و باید گذاشته بشه.
نمیپروراند...نمی‌پروراند
کاووش...کاوش
در این موقعیت به گونه‌ای رفتار کرده بود که گویی که خود، بهترینِ آدمش بوده باشد...(دو بار از که استفاده کردید که نیاز نبود.)
حالهای...حاله‌ای
همچون...هم‌چون
دیوونه خونست...دیوونه خونه‌ست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

لآجِوَرْد

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
645
پسندها
26,541
امتیازها
44,673
مدال‌ها
20
  • #44
سلام ابجی
والا میام اعلانیه هام زیاده نصفشم نمیبینم شرمنده شدم
آره همین الان اون عامینه رو ویرایش زدم
این ها رو هم ویرایش میکنم حتما
عه یقه اونطوریه
تافیل تو زبون ترکی یعنی گرفتن :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: نمیدونستم فارسا این کلمه رو ندارن:108:

مهم نیته ولی خیلی ممنون گفتی ویراش میزنم

دیگه امری آبجی؟
همینا؟
سلام مجدد
دشمنت شرمنده، درک میکنم
خوبه پس...
بله، فکر کنم تا الان اون‌جوری مینوشتی|:
آها...یه کلمه هم یاد گرفتیم...نه ندارن، وقتی خوندم یه لحظه هنگ کردم خدایی

درسته ولی به هر حال از کلمه‌ی اصلی استفاده بشه بهتره..خواهش میکنم وظیفه‌ست

سلامتی... همینا دیگه
بعداً بقیشو میخونم، بازم بود میگم... .
 
امضا : لآجِوَرْد

آتابای

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,026
پسندها
104,757
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #45
سلام من اومدم افتخار بدم :62:
از اون جایی که همه چیزو قبلا بهت گفتم!!
با چنتا سوال شروع کنم:
باباسی داداشِ همونه که تو زندان بود؟!
میدونم این سوالم بی‌ربطه ولی خب... خداوکیلی ایده‌شو از کجا اوردی؟!:cautious:
آها بعد یه چیز دیگه... اون بنده خدا چرا اسمش گوسفنده؟!:/
قبلا تعریفامو کردم ولی خب باز چنتا نکته ریزو اشاره میکنم شاید کسی ترغیب شد بره بخونه:yawn:
ایده‌ت شدیدا جدید و جذابه... نگارشت شاید هنوز عالی و فوق‌العاده نباشه اما طنز کارت واقعا عالیش کرده=) طنزی که داره همه دردای زندگی واقعی رو یادآور میشه و گاهی آدم نمیدونه بخنده یا بغض کنه و این یعنی یه طنز قشنگ=)
ارتباط با خواننده هم یجورایی جدید بود برام... انگار که خواننده‌هاتو برداشتی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

آتابای

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,026
پسندها
104,757
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #46

هم مسیر رمانت خیلی طرفدار پیدا کرده تو یه ساعت چقدر گفتگو درباره‌ش شد اینجا
خیلی دستت درد نکنه ریفیق
حالا خلاصه نتیجه چی شد؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ABCDEFGH

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,292
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #47
سلام قدم رو تخم چشم گذاشتی
خبببب:eusa-whistle: نمودونم:1043426568:
ایده شو وقتی بابا بزرگم فوت کرد یهواومد جرقه زد
حالا دلیل اونم تو رمان قراره بنویسم ولی بذار بگم از فضولی در بیای؛ گوسفند همونطور ک فهمیدی باباش قصابه، عاشق غذا خوردنه و دام داری گوسفندم داره... واس همین/:
:cry::cry::cry::cry:خیلی ممنووونم

آره اتفاقا یکی دیگم گفت ویرایش زدم الان زیر همون پستا نوشتمشون
ببین این رمان آغازش از دوتا داستان کوتاه بود، خب؟ در ادامه داستان بلندی هست که شامل همه افرادی میشه که تو دوتا داستان اول بودن
واسه‌ی همین قراره با ورود توحید ب صحنه ک نقش مشخصی نداره، سرنوشت ها هم برگردن بیان ی رخی نمایان کنن

خیلی ممنونم واقعا ممنونم:1043426568:
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mehrabi83

ABCDEFGH

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
458
پسندها
5,119
امتیازها
22,873
مدال‌ها
14
  • #48

به نام خداوند توانا
رمان خیط مات
هر چی که الان دارم می‌گم نظرات شخص من راجع به این رمان هستن؛ با عنوان یه خواننده این رمان!
رمان خیط مات با جادوی قلم نویسنده تبدیل به یکی از رمان های جذابی شده که خواندنش رو برای هر کسی توصیه می‌کنم!
روایت زندگی "سرنوشت سیاه" با قلمی زیبا!
خلاصه رمان رو دوست دارم چون در نگاه اول انسان و ذهن انسان را می‌کشاند به عمق حوادث زندگی و خواننده رو وادار به فکر کردن راجع به عمق معنی خلاصه می‌کنه؛ ولی بعد خواندن چند پست از رمان خواننده رو کلا متعجب می‌کنه؛ چون ربط خلاصه با موضوع داستان زمانی که خواننده چند قسمتی از رمان رو بخونه کاملا واضح و روشن میشه!
شروع داستان هم کاملا جذاب بود و من دوستش داشتم.
توصیفات خیلی خوب به کار برده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Łacrîmosã

نو ورود
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,346
پسندها
24,052
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • #49
سلام
ضمن خسته نباشید به نویسنده
تاپیک برای جلوگیری از اسپم بسته می‌شود:rose:
 
امضا : Łacrîmosã
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا