- ارسالیها
- 1,726
- پسندها
- 25,255
- امتیازها
- 51,373
- مدالها
- 22
- سن
- 17
- نویسنده موضوع
- #11
رون دهانش را باز کرد حرفی بزند که هری چپ چپ نگاهش کرد.
جینی به طرفش برگشت و گفت:
- رون نمیبینی اعصاب همه بای بای کرده؟ بشین سرجات دیگه!
هرماینی که کنار میریام خواهر کوچکتر ماریا ایستاده بود ناگهان برگشت و چشم غرهی وحشتناکی را نثار رونالد کرد.
دقیقا همان موقع نویل فریاد زد:
- ساکت!
همه حتی هری و هرماینی سکوت کردند و تنها تماشاگر شدند.
میریام بلند شد و درحالی که اشک میریخت گفت:
- پروفسور لانگباتم خواهر من کشته شده و شما به فکر سکوت هستید؟
لونا نگاه خطرناکی به میریامِ چهارده ساله انداخت و گفت:
- دوشیزه مارسال به نظر شما، ما نباید به فکر امنیت مدرسه و شما جادوآموزان باشیم؟
لحنش آنقدر شبیه به پروفسور مکگوناگال بود که هری با اخمهایی در هم به گذشته سفر کرد.
اولین بار که پروفسور را...
جینی به طرفش برگشت و گفت:
- رون نمیبینی اعصاب همه بای بای کرده؟ بشین سرجات دیگه!
هرماینی که کنار میریام خواهر کوچکتر ماریا ایستاده بود ناگهان برگشت و چشم غرهی وحشتناکی را نثار رونالد کرد.
دقیقا همان موقع نویل فریاد زد:
- ساکت!
همه حتی هری و هرماینی سکوت کردند و تنها تماشاگر شدند.
میریام بلند شد و درحالی که اشک میریخت گفت:
- پروفسور لانگباتم خواهر من کشته شده و شما به فکر سکوت هستید؟
لونا نگاه خطرناکی به میریامِ چهارده ساله انداخت و گفت:
- دوشیزه مارسال به نظر شما، ما نباید به فکر امنیت مدرسه و شما جادوآموزان باشیم؟
لحنش آنقدر شبیه به پروفسور مکگوناگال بود که هری با اخمهایی در هم به گذشته سفر کرد.
اولین بار که پروفسور را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.