- ارسالیها
- 689
- پسندها
- 7,755
- امتیازها
- 24,673
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #1
میروم،میروم تا که نخواهم ،که شوم دشمن او
میروم تا که ندانم که چرا رفت ز او
من ندانم که چرا توشه به پیشم هیچ نیست
میروم تا که نخواهم بزنم آتش بر عالم او
توچه دانی و ندانی برایم یکیست!
آنکه رفتو آنکه ماند یکی نیست!
صبر با شعر و غزل ساده نشد؛
بلکه سختی و عذاب حاصل شد!
عشق در دل غمو در شعر غم شد!
با قلتیدن اشک،عشق معناشد!
چونکه ترجمه ی عشق درد شتافت
من که رفم همه چیز خاتمه یافت
چونکه ترجمه عشق درد شتافت
من که رفتم همه چیز خاتمـــه یافت
میروم تا که ندانم که چرا رفت ز او
من ندانم که چرا توشه به پیشم هیچ نیست
میروم تا که نخواهم بزنم آتش بر عالم او
توچه دانی و ندانی برایم یکیست!
آنکه رفتو آنکه ماند یکی نیست!
صبر با شعر و غزل ساده نشد؛
بلکه سختی و عذاب حاصل شد!
عشق در دل غمو در شعر غم شد!
با قلتیدن اشک،عشق معناشد!
چونکه ترجمه ی عشق درد شتافت
من که رفم همه چیز خاتمه یافت
چونکه ترجمه عشق درد شتافت
من که رفتم همه چیز خاتمـــه یافت