متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان نویسنده‌ی جسور | Sara_D / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 273
  • برچسب‌ها
    color رمان
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
634934_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"نویسنده‌ی جسور" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #2
#1
با خستگی انگشتان رنگ‌پریده(رنگ پریده) و کج‌وکوله‌اش(کج و کوله‌اش) را درهم برد و به بدنش کش‌وقوس(کش و قوس) داد. چشمان آبی رنگش را با خستگی بست.(،) خسته بود. از فرار کردن از دست حکومت، خسته بود. چرا آن‌ها متوجه نمی‌شوند که قصدش تنها و تنها کمک به طبیعت است؟(در ابتدا شروع خوبی داشتید، توصیفاتتون برایِ شروع حجم نسبتاً خوبی داشتند ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #3
#2
ساعت از نیمه شب گذشته بود و النا هم‌چنان حرف می‌زد(میزد). زیر چشمان کلارا سیاه شده بود. شب که می‌شد(میشد)، همین حالت بهش دست می‌داد. ذوق و شوق‌اش(شوقش) در نوشتن، شب‌ها بیش‌تر می‌شد(میشد). از جا بلند شد.(،) بی‌قرار شده بود؛ بی‌قرار نوشتن! رو به مادرش کرد و گفت:(افعال چهار حرفی نیاز به نیم فاصله ندارند. به نظرم کمی سیر تنده، یک خورده حاشیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #4
#3
کودکی در آن‌جا افتاده بود و کلارا نمی‌توانست چیز زیادی از او ببیند. با احتیاط سمت‌اش(سمتش) رفت؛ زخمی بود. زخم جدی‌ای نداشت. زانو و آرنج و چندجای صورت دخترک زخمی بود. آرام دختر را بغل کرد و روی شانه‌اش گذاشت. موهای قهوه‌ای رنگ دخترک روی صورت رنگ‌پریده‌ی کلارا ریخته شد. باران شدیدتر شده بود. کلارا عصبی و مضطرب، دخترک را زیر شنل خود برد و کلاه شنلش را جلوتر کشید. گام‌هایش بلندتر شده بودند و کلارا با صدای هر رعد، از جا می‌پرید.(در ابتدا گفتین که کلارا چیزی ار دختر نمی‌بینه و بعد نزدیک میشه و می‌بینه. این‌جا گنگ نوشته شده بهتره اوّل بگین از آن فاصله با تاریکی شب چیزی از دخترک نمی‌دید که بعد کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

R.FANAYI

کاربر حرفه‌ای
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,900
پسندها
32,436
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #5
#4
لای چشمانش را به آرامی باز کرد. غلتی زد و با دیدن دختری که در کنارش بود، هینی کشید و راست نشست. کمی به اطراف نگاه کرد و کم‌کم خاطرات دیشب برایش روشن شد. دستی در موهایش کشید و ناله‌ای از روی خواب کرد. خسته بود اما باید بلند می‌شد(میشد) و دخترک را به مادرش نشان می‌داد. از جا بلند می‌شود و روبه‌روی(رو به رویِ) آینه‌ی کنار تخت ایستاد. از خودش بدش آمد. چه‌طور شب قبل با لباس‌های خیس خوابید؟ در کمدش را باز می‌کند. زیر کمد، سه کشو بود. در کشوی اول را باز می‌کند و تونیک سبز رنگ و شلوار جذب مشکی [COLOR=rgb(26, 188...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا