متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ نویسی | مریم شکیبائی کاربر انجمن یک رمان

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
- تا کی می‌خوای چمباتمه بزنی تو این دخمه و صمّ بکم خیره بشی به نقاشی سیاه قلمش؟
- ...
- نخور اون قرصا رو! تو دیوونه نیستی ولی اونا دیوونت می‌کنه! شدی عین‌هو این هردم‌بیلی‌ها! از اونا که چشاشون انقده شلخته‌ست که آدم گم میشه توشون!
- تو هم چشای شلخته رو دوست داری، نه دلبر؟!
- زارت... ! این‌جوری میخ کردی اون کنج دیوار که چی رو ببینی؟! حواست به من هست؟! اصلاً... با کی داری حرف می‌زنی؟!
- با همون که هر روز از همون کنج دیوار باهامون اختلاط می‌کنه و شما نمی‌فهمین! همون که زیر سقف سیاه این خونه تنها کسیه که ما رو می‌فهمه! همون که می‌خنده و دل ما از صداش میفته تو جاده خاکی و امان از اون صداش... !

- اشتباه می‌کردم؛ تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Maryam.Shakibaei

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #2
- چرا همه چیزو می‌ریزی تو خودت؟ تو این همه آدم دور و برت داری که می‌تونن آرومت کنن؛ که حالتو خوب کنن!
- فکر کردی خودم نمی‌خوام؟!
- چرا می‌خندی؛ نمی‌فهمم!
- من توی بدترین شرایط زندگیم که نیاز داشتم یکی بگه اینم می‌گذره، غصه نخور. که بفهمه منم احساس دارم و حق دارم ناراحت بشم، هزار بار تمام درد و دلامو جلوی آینه تمرین کردم؛ اما تا خواستم با کسی حرف بزنم یه خنده‌ی مزخرف اومد رو لبم و گفتم: «بیخیال بابا... دنیا هنو قشنگیاشو داره». نشد؛ من خواستما، ولی نشد! هنوزم من می‌خوام ولی نمیشه.
- این قوی بودنتو دوست دارم.

- این قوی بودن بزرگ‌ترین ضعف زندگی منه!
 
آخرین ویرایش
امضا : Maryam.Shakibaei
عقب
بالا