متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار انزوای تلخ | mehrnoosh062کاربرانجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع MEH_SH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 363
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه:انزوای تلخ پاییز
نام شاعر:mehrnoosh0621
مقدمه:خودم را هرگز شاعر نمیدانم.شعرا کجایند در این ره و من کجا!!!
اینها فقط مشتی واژگان تلخ برآمده از یک انزوای تلخ هستند!
متاسفانه باید بگویم که شعر هایم هم مثل خویشتن وزن و قافیه ی درست و حسابی ندارند!
قالب شعری:>>>>

بهانه ای ندارم...

بهانه اي ندارم براي سرودن شعر
براي قدم هاي زير باران
براي هياهوي قلب ساده
براي سياهي آن چشمان
بهانه اي ندارم و خسته ام از اين حال
کلاغ ها همسايه ام اند و اشک مهمان
در تاريکي اندوه اين قصه ميبرم
عمر تباه و پر زجر را به پايان
مي نشينم گوشه اي و غرق در خيال
مي انديشم به تو اي حسرت نهان
نهان بودي و بازهم ميشوي
همان فکر و خيال و عشق جاودان
شعرهايم بي ترانه اند و قافيه
مثل خودم گشته اند بي سامان
 
آخرین ویرایش
امضا : MEH_SH

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #2
•| بسم رب العشق |•

642650_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg




ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال پانزده پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #3
در وصف شاعری که دیوانه شد!!

خسته و سردرگم و حيران
ميخزد زير پتوي شب
اشک هارا بي امان خواند
به رخ بيجان و گرم از تب
درد در سينه ي او پر است
عشق ويران شده و گريان
با چراغ ماهتاب شب
ميسرايد قطعه اي پنهان
مينشيند در حياطي سرد
زير نور ماه بي سامان
خسته و افسرده حال از خود
ميکشد اين درد بي درمان
ميخرد اين درد را برجان
چشم ميبندد به روي دل
واژه ها در گوش او لرزان
ميکند عصيانگري با دل
 
امضا : MEH_SH

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #4
کاوش
قالب شعری:چهار پاره


چشم هایم بازهم میکاود
آسمان تیره و تاریک را
آسمان خسته و آزرده دل
این جهان پرغم و افسرده را
چشم هایم در پی او هست او
او که قلب و جان من را برده است
او که هر دم با خیالش فارغم
او که عقل را از سرم دزدیده است
او,اما کو نشان یار من؟
پس چرا نیست نشانی از او؟
پس چرا هرچه چشم میدوزم
نمیبینم فروغی از او؟
چشم های من دگر خسته شده
خسته و آزرده و افسرده حال
من طلب دارم نگار خویش را
لیک اوست جلوه گر عشقی محال...
 
امضا : MEH_SH

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #5
او امشب می آید ولی عشق نمیداند...

بار دیگر امشب هم بی تو
می نشینم خسته و حیران
بار دیگر شعر هایم را
میگذارم پای این پیمان
بار دیگر امشب هم بی تو
قلب من درگیر عصیان است
هر دم این قلبم به من گوید
او در پشت این خانه ست
قلب من هردم به من گوید
امشب او باز می آید
گر نیاید باز او امشب
روز فردایی دگر آید
ولی ای وای نمیداند
اینها تصور است
رویای شبی ترسان
یک و خواب و تجسم است
شادمان نباش ای دل
امید مبند بر او
او عشق نمیداند
بگریز ز عشق او...
 
امضا : MEH_SH

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #6
آخرین یادگار

بوسه ای بر لب من زن
بوسه ای تلخ به معنای جدایی
به معنای تمام اشک ها و
تمنای شب امیدواری
بزن آن بوسه ی تلخ تا بدانم
نمانده در دلت عشق و سروری
بزن آن بوسه را بر جان عاشق
بزن چون که ندارم من قراری...
 
امضا : MEH_SH

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #7
باید سکوت محض شوم
واژه ها را در دل نگه دارم
خشم را درخودم مهار کنم
دست از عشق باطل بردارم...
 
امضا : MEH_SH

MEH_SH

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
112
پسندها
370
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #8
منزوی...

گریه هایم بی ثمر
قلب بیچاره ی عاشق در به در
گونه هایم خیس از اشک و گناه
چشم هایم نیز از خود بی خبر
ساعت روی میز تنها است
تیک تاک و تیک تاک و تیک تاک
می کشاند آن وجود خسته را
به جهان آتش و لبریز خاک
میکشاند روح را تا آسمان
آسمانی پر شده از درد و غم
آسمانی که ندارد ماهی
درد و غم ویران شده بر هستی ام
 
امضا : MEH_SH
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا