متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان دزد عروس | Nazanin.raminiya / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 469
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
55,664
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"دزد عروس" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #2
رمان دزد عروس
منتقد: kitana
نوع‌ نقد: همراه
پارت ۱


_ عروس خانوم، آقا داماد تشریف آوردن! ( نکته اول باید زمانی‌که دیالوگ‌ می‌نویسی حتماً از _ استفاده کنی)
با صدای ذوق زده آرایشگر؛ نگاهی گذرا به قیافه‌ای که شباهتی به خودم نداشت انداختم. شنلم را با کمک دستیارش پوشیدم. ( وقتی ادبی می‌نویسی باید از را به جای رو استفاده کنی جانم) در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #3
پارت دوم

*ترنم*

کمی توی جام چرخیدم.آروم چشم هام رو باز کردم با دیدن اطرافم گیج نشستم؛ نگاهی به اتاق شیک و بزرگی انداختم اینجا کجا بود؟ من اینجا چیکار می‌کردم؟ از تخت پایین اومدم لباس سفید پف دارم توجهم رو جلب کرد. من که جلوی در آرایشگاه بودم! اینجا کجا بود؟ آه از نهادم بلند شد؛ نگاهم به آیینه افتاد رو به روش ایستادم به خودم خیره شدم. دستی روی صورتم کشیدم وای خدا جون! من چقدر تغییر کرده بودم! واقعا این من بودم؟؟؟ لباس سفیدم جذاب‌ترم کرده بود با ذوق چند دور چرت زدم آروم خندیدم. ( رفتارش عجیبه! توی ارایشگاه از لباس تنش مگه خبر نداشت؟) بعد از اینکه کلی ذوق کردم و خودم رو دید زدم توی اتاق قدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #4
پارت ۳

سرم رو پایین انداختم و با انگشت هام بازی می‌کردم؛ صدای قدم هاش رو که نزدیکم می‌شد می‌شنیدم. ضربان قلبم بالا گرفته بود. استرس وجودم رو پر کرد! با ایستادنش نفسم حبس شد؛ نگاهم رو از کفش های مارک دارش بالا بردم تا روی گردنش جرات نداشتم بهش نگاه کنم؛ طاقتم تمام شد سرم رو بالا گرفتم. با دیدن چشم های رنگ شبش بی حرکت موندم؛ توانایی قورت دادن آب دهنم رو نداشتم. چقدر جذاب و اخمو بود.( این تعریف های اینطوری تکراری شده بنویس در یک نگاه جذاب بود) محو صورتش بودم که شنلم رو بالا آورد با صدای خشنی گفت:
- بد نبود اول اینو تنت میکردی؛ بعد پایین می‌اومدی؟
هیچ جوابی نداشتم! بدجور میخکوبش شده بودم؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,310
پسندها
28,718
امتیازها
53,071
مدال‌ها
23
سن
24
  • مدیر
  • #5
پارت ۴

با خستگی بلند شدم؛ خواستم پارچه رو کنار بزنم و خودم رو ببینم الهه اجازه نداد و به لباسم اشاره کرد! به سمت تخت رفتم و گفتم:
- اگه می‌شه چند لحظه بیرون باشین! می‌خوام لباسم رو تنم کنم.
الهه:عزیزم لباست زیپ داره؛ پوشیدنش سخته بزار کمکت کنم!
- ممنون خودم می‌تونم برای بستن زیپش صداتون می‌زنم!
الهه زیر ل*ب اوکی گفت. مشغول جمع کردن وسایلش شد؛ منتظر موندم تا کارش تموم بشه. دقایقی بعد صدای در اتاق نشون از رفتنش می‌داد؛ حوله رو با احتیاط در آوردم لباسی که آویزون بود با هزار بدبختی تنم کردم، هرکاری کردم زیپش رو ببندم نشد که نشد. ناچار با صدای تقریباً بلند گفتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • #6
پست پنجم
ساکت بدون هیچ حرفی بهش خیره شده بودم؛ پس بابام این آقا رو می‌شناخت اما هیچوقت (هیچ‌وقت) راجب(راجع به) خواستگاری حرف نزده بود. منم تا به امروز هیچوقت(هیچ‌وقت) ملاقاتش نکرده بودم به سمت میز خم شد در جعبه ای رو باز کرد(.) ست خیلی شیک برلیان جلوی چشمم قرار گرفت؛ گردنبند(گردن‌بند) رو برداشت توی گردنم انداخت، بعد از اون گوشواره هاش رو توی گوشم گذاشت، به ترتیب دستبند(دست‌بند)، انگشترش رو هم دستم کرد دست گل رز قرمز رو از روی تخت برداشت به دستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

Nazanin.raminiya

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
279
پسندها
2,730
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
سن
22
  • #7
سلام وقت بخیر.
بعد از امتحاناتم حتما ویرایش میزنم؛ ممنون که وقت گذاشتید و نقد کردین.
 
امضا : Nazanin.raminiya
عقب
بالا