متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان میراثی برای آتحان |ZariM/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 217
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"میراثی برای آتحان" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • محروم
  • #2
"به نام آفریننده‌ی قلم"

[نقدِ همراهِ رمانِ میراثی برای آتحان]
منتقد: 13.1.20 Mat_Narimsayi
نویسنده: Z.MOSLEH❁ ZariM

[پست۴]
از گیت بازرسی فرودگاه رد شد، کلاه لبه‌دار سرمه‌ای‌اش را از سر برداشت و موهای پر حجم و بورش را به نمایش گذاشت. آهسته قدم برمی‌داشت و به دنبال کسی می‌گشت. گوشی‌ گران‌قیمت سفیدش را از جیب شلوار کتان مشکی‌اش بیرون کشید و با شماره‌ای تماس گرفت:
- کجایی؟
دختر پشتِ خط، آدرس دقیقش را داد:
- دقیقاً رو به روی تو. من یه مانتوی قرمز تنمه و پدرم هم یه لباس سفید با یه شلوار مشکی تنشه.
آتحان به این انگلیسی حرف زدن دست و پا شکسته‌ی دختر، پوزخندی زد. بند کوله‌ی کوهنوردی قهوه‌ای رنگش را از سمت راست آزاد کرد و کوله به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Z.MOSLEH❁

کاربر قابل احترام
سطح
23
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
14,924
امتیازها
35,373
مدال‌ها
34
سن
18
  • #3
"به نام آفریننده‌ی قلم"

[نقدِ همراهِ رمانِ میراثی برای آتحان]
منتقد: 13.1.20 Mat_Narimsayi
نویسنده: Z.MOSLEH❁ ZariM

[پست۴]
از گیت بازرسی فرودگاه رد شد، کلاه لبه‌دار سرمه‌ای‌اش را از سر برداشت و موهای پر حجم و بورش را به نمایش گذاشت. آهسته قدم برمی‌داشت و به دنبال کسی می‌گشت. گوشی‌ گران‌قیمت سفیدش را از جیب شلوار کتان مشکی‌اش بیرون کشید و با شماره‌ای تماس گرفت:
- کجایی؟
دختر پشتِ خط، آدرس دقیقش را داد:
- دقیقاً رو به روی تو. من یه مانتوی قرمز تنمه و پدرم هم یه لباس سفید با یه شلوار مشکی تنشه.
آتحان به این انگلیسی حرف زدن دست و پا شکسته‌ی دختر، پوزخندی زد. بند کوله‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

13.1.20

کاربر فعال
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
21,414
امتیازها
42,073
مدال‌ها
40
  • محروم
  • #4
سلام منتقد عزیز خسته نباشید!
ممنون ازتون که رمان من رو نقد کردید و مطمئناً نقدتون به بالاتر رفتن سطح رمانم کمک می‌کنه! :402:
اگه میشه راهنمایی کنید که کجا می‌تونم بیشتر روی توصیف احساسات کار کنم و این‌که به‌جای کلمه‌ی "کاسه کوزه" و "زیرخاکی" چه کلماتی رو می‌تونم جایگزین کنم. ممنون!:402:
برای کاسه کوزه با توجه به متنتون از کلمه‌ی "وسایل" استفاده کنید منطقی جلوه می‌کنه.
برای زیر خاکی هم‌ مسلماً استفاده از کلمه‌ی "بسیار قدیمی" یا "قدیمی" مطلوبه.
 
عقب
بالا