- ارسالیها
- 421
- پسندها
- 1,752
- امتیازها
- 11,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #31
وای خدای من بدترینهچیزی که اصلا باهاش کنار نمیام اینه که اکیپ دختر، با اکیپ پسر(دقیقا به تعداد) برخورد می کنن به هم، آخرش همه شون عاشق هم می شن بابا جمع کنید این بساط تونو
وای خدای من بدترینهچیزی که اصلا باهاش کنار نمیام اینه که اکیپ دختر، با اکیپ پسر(دقیقا به تعداد) برخورد می کنن به هم، آخرش همه شون عاشق هم می شن بابا جمع کنید این بساط تونو
یکی هم چشمای رنگی دختر و پسرهس
آخه ینی چی چطوریه که اینا همه چشماشون رنگیه
اینایی ک چشماشون مشکی و قهوهایه، آدم نیسن
ی رمان خوندم، ب جرعت میتونم بگم، مزخرفترینی بود ک تا حالا خونده بودم
دختر پسره جفت چشاشون آبی!
جفت موهاشون طلایی!
جفتم سرد و مغرور!
اینا اصلا اسمی از کتاب نبردن ولی دانشجوی داروسازی بودن!
بعد آخرشم معلوم شد، پدر دختره و مادر پسره عاشق هم بودن!
اد اینام باید عاشق هم میشدن!
کل دانشگام رو دختره کراش داشتن!
اونم بگین موهاش تا کجاش بود بنظرتون...؟
تا زانوش! تا زانوش نههــــا
تا زانـــــــــــــــــــــوش!
بعد اونا رو میبافت بین مردم راه میرفت اینطوری حرف میزد:
مردم همه با ذوق و شوق، نگاه میکردند ولی من اصلا برام مهم...
خدای من فقط اینجاش که اولش از هم متنفرن بعدش درحد لالیگا عاشق هم میشندختره میره پارتی، بعد میان میگیرنش باباعه میاد سند میزاره دختره آزاد شه بعدش میگه باید ازدواج کنی:/
واقعا واده فاز؟:/ اگه اینطوری بود من تا الان هزار بار ازدواج کرده بودم و دو هزارتا بچه داشتم:/ والا:/
چرا باید توی همه ی رمان ها اسم شخصیت ها باکلاس باشه ؟؟؟
صغری آدم نیست ؟؟؟؟
کبری ؟؟؟
کلثوم چی ؟ جمیله ؟ دختر بس؟ نصرت ؟
یا اصغر ؟ غلام ؟ جعفر ؟ غضنفر ؟
اینا آدم نیستن ؟ اینا دل ندارن ؟