الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
ساقی ، باده به یک یک اهل مجلس بده و آن وقت به من بده زیرا عشق جانان در ابتدا به نظر ساده آمد اما در آخر مشکلات زیادی در آن پیدا شد . [ زیرا به کسی که دل دادی و عشق ورزیدی ابتدا نسبت به تو انواع ملایمات را نشان می دهد اما بعد شروع می کند به استغنا ، عاشق بیچاره هم تحمل استغنا را نیاورده . برای تسلی آلام درونی خود گاه به باده و زمانی به افیون و قهوه مبتلا می شود که اندکی دل دیوانه خود را آرام کند .]
اَدِر = به گردش درآوردن کاس = جام ناول = به کسی دادن
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید / زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها
به سبب بوی خوش یا به امید بوی مشک که صبا آن را از زلف پر چین و شکن یا از طره تابدار جانان می آورد چه خون ها که در دلها افتاد . یعنی دلها را پر از خون کرد و سبب خون شدن دلها انتظار طولانی است . چه صبا در گشودن پیچ و تاب زلف مجعد جانان درنگ می کند و باعث اضطراب خاطر عشاق می گردد .
جعد = موی مجعد یعنی مویی که به شکل جلقه زنجیر باشد . تاب = در اینجا به معنی چین و شکن است . نافه = نافه مشک یعنی غلاف مشک
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم / جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها
در منزل جانان برای من زندگی راحت وامن چگونه میسر است یعنی میسر نیست چونکه هر آن و هر نفس ، جرس آگاه می کند که بارهایتان را بربندید و هر چه زودتر به جانان واصل شوید ک فرصت غنیمت است .
جرس = زنگ البته از نوعی که به گردن شترها می بندند منزل = محل نزول یا خانه و مسکن ، به قیاس منزلها که در بیت بعد آمده ، اینجا نیز مرادش منازل است و لکن به ضرورت وزن شعر به صورت مفرد بیان کرده است . زیرا که راه وصول به جانان منحصر به یک راه نمی شود بلکه منازل متعدد لازم است . به این معنی که عاشق برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید / که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
اگر پیر مغان یعنی باده فروش به تو گوید که اسباب عبادت و سجاده را با ش*ر..اب آلوده کن . سخنش را قبول کن و اوامر او را به جا بیاور . زیرا که پیر مغان ، سالک مرتاص طریق باده نوشان است و از عادات و رسوم میخانه ها بی خبر نیست . چه هر روز عرفای کاملی را به سر منزل مقصود راهنمایی می کند و از رسوم رندان کاملا آگاه می باشد و طبیعت و مشرب همه سالکین را خوب شناخته است . پس پیروی و اطاعت از اوامر او لازم و ضروری است و تخلف از دستورات وی موجب ندامت جبران ناپذیر می گردد . زیرا در امر ندامت خماری حکمت عظیم وجود دارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما ، سبکباران ساحل ها
ظلمت شب هجران و ترس از رقیب و خوف غرق شدن در گرداب فراق ابدی . این است وضع و حال ما ، پس کسانی که به ساحل وصال رسیده اند . دیگر نه غم اغیار دارند و نه خوف انفصال از معشوق . پس چگونه می توانند حال ما را دریابند .
بیم = خوف و ترس گرداب = محلی که آب به دور خود می چرخد هایل = مشتق از هول به معنای ترس سبکبار = کنایه از اشخاص آسوده و بی خیال
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر / نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها
چون تمام افعال و اعمالم به مقتضای میل و مراد و خواهش دل خودم بوده . یعنی متوجه حصول مراد و دلخواه خودم بودم و مقید حصول مراد جانان نبودم و پیوسته حصول مرادجانان را بر مراد و میل خودم مقدم نمی دیدم . این است که بالآخره کارم به رسوایی و بدنامی منحر شد .
خودکام = کسی که همه کارها را به مقتضای میل و مطابق دلخواه خود انجام دهد بدنام = رسوا
منظور بیت : مقتضای عشق و محبت بدست آوردن خاطر جانان است و برای نیل به این مقصود باید مال و جان را ترک گفته و خدماتی که شایسته مقام جانان باشد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ / متی ما تلق من تهوی وع الدنیا و اهمل ها
ای حافظ اگر می خواهی به آنچه که دوست داری برسی . دنیا ترک کن یعنی در راه وصل معشوق همه چیز خود را بذل کن و در راه خدمتش صرف نمای . چه مراد از ترک دنیا ، ترک اموال و اسباب و بطورکلی علایق دنیوی است . زیرا بزرگترین وسیله وصل معشوق ، گذشت از مال و پس از آن بذل نفس است و کسی که از این دو صرف نظر نماید شایسته خدمت می باشد و از این ها که بگذریم آن وقت مقام علم است و معرفت . و در یک کلام ، اگر طالب آسایشی ای حافظ ازو غافل مشو .
تلق = کسی را دیدن تهوی = دوست داشتن دع = ترک کردن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.