متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ‌نویسی | پارا حبیب‌نیا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع | TEAR |
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 515
  • کاربران تگ شده هیچ

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1

- می‌فهمی چی داری میگی؟! برم؟ به همین راحتی از من گذشتی؟!
- از اول هم دوستت نداشتم، آرا.
- یعنی... یعنی تمامِ اون حرفات، اون نگاه‌هات، اون گیسو کمندهایی که می‌گفتی دروغ بود؟
- بغض نکن آرا. نه، دروغ نبود.
- اگه... اگه دروغ نبود، پس چرا صدات می‌لرزه؟ آرتا من می‌شناسمت. تو فقط هر وقت دروغ میگی صدات می‌لرزه.
- این‌بار فرق داره آرا! بفهم لعنتی! من هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست، نمی‌دونم دوستت دارم یا نه.
- باشه، باشه آرتا داد نزن.
- آ... آرا تو رو دوست ندارم، ولی دوستت دارم. اون چشم‌های سیاهت رو دوست دارم، اون موهای صافت رو دوست دارم.
- پس ظاهرمو دوست داری؟ آره؟ سکوت نکن، حرف بزن! اون آرتایی که من می‌شناختم این نبود!
- عوض شدم آرا. همه آدما عوض میشن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #2

- میدونی، دیوونگی بهترین شغل جهانه!
- چرا داری این رو میگی پارمیس؟
- خب... یکم توضیحش طولانیه و توی مغزِ فندق مانندِ تو نمی‌گنجه نیما.
- پارمیس!
- باشه بابا، چرا داد می‌زنی بی‌جنبه؟ خب... آخه چه‌جوری توضیح بدم حالیت بشه؟
- نمی‌دونم، ولی توضیح بده تا بدونم عشقم چرا میگه دیوونگی بهترین شغل جهانه در حالی که عشقِ مهندسش این‌جا نشسته.
- ببند نیما! میزنمت ها!
- اوه، غلط کردم. دستت خیلی سنگینه پاری.
- اوم، بذار بریم سراغ بحثمون تا دوباره با دمپایی دنبالت نکردم.
- آره آره منم نظرم همینه.
- دیوونه‌ها، در اصل عاقل‌ترین افراد زمینن! چرا؟ چون نصف مشکلات جهان رو نمی‌دونن!
- اوپس! قانع شدم عشقم.
- مگه جرئت داری قانع نشی؟ به زور قانعت می‌کردم.
- داری خطرناک میشی پارمیس.
- وایسا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3

- خوابم میاد نیما.
- خب بخواب!
- نمی‌شه. بخوابم می‌میرم.
- چی داری میگی پارمیس؟
- قرص خوردم نیما. دارم می‌میرم. حالم بده.
- چیکار کردی پارمیس؟ کجایی الان؟
- داد نزن نیما. الان؟ خونه‌ی آرا.
- اومدم. الان میام. پارمیس، برو آب بزن به صورتت. نذار خوابت ببره. آرا کجاست؟
- نمی‌تونم بلند شم. جون نمونده برام. آرا نمی‌دونه اومدم خونه‌ش. پیشِ آرتائه.
- پارمیس دیدمت، قبل از مردنت خودم می‌کشمت!
- هه، مگه برات مهمم؟
- دیوونه این چه حرفیه داری می‌زنی؟ بفهم پارمیس، دوستت دارم!
- فکر کنم دیر شد ها؛ ولی مهم نیست. منم دوستت دارم نیمای خرِ من.
- الو؟ الو پارمیس؟ جواب بده! کجا رفتی؟ الو؟
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #4

- امیدی هست... زنده بمونه عمو؟
- بشین آرتا. بله پسرم. امیدی هست، حالا این بانوی ما که دلت رو برده کیه؟
- اسمش... آراست. آرا مهین.
- مهین؟!
- عمو آروم باش. اون... اونی که خاله مینا و سیتا رو کشت، عموی آرا مهینه. مهزاد مهین.
- آرتا تو چه‌طوری می‌تونی با اون خانواده در ارتباط باشی؟
- عمو آرا فرق داره. آرا مهربونه و آروم، خجالتی و صبور. برعکسِ مادرش دل‌آرا.
- وای بر تو آرتا. وای! تو رفتی با برادرزاده کسی که باعث مرگ زن‌عمو و دختر عموت شده وصلت کردی؟
- نکردیم هنوز.
- پس... پس چی داری میگی؟
- عمو من و آرا عاشقِ همیم. بدونِ هم نمی‌تونیم. توی این 27 سالِ عمرم بابا برام تصمیم گرفت، بذار یک‌بار من برای خودم تصمیم بگیرم.
- تنِ آرمین رو توی گور می‌لرزونی آرتا.
- نگران نباش عمو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5

- می‌دونستی دوستت نداره و بازم آویزونش شدی؟
- این آویزون شدن نبود سپیده، فقط مجنون شده بودم. زیادی دوستش داشتم.
- پارمیس، الان اون‌ور رو ببین! نیما اون‌جاست. هنوزم عاشقشی یا حست فقط خواهرونه‌س؟!
- نمی‌دونم سپید. نمی‌دونم.
- یعنی چی نمی‌دونی؟ پاری بفهم، این بحث شوخی بردار نیست! نیما پسرداییِ منه و تو خواهر و رفیقم. باید یه کاری براتون بکنم یا نه؟!
- برای اون؟ چرا؟
- دوستت داره پاری... .
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
- ببینم، تو می‌دونی چرا من اینجام؟
- مگه خودت نمی‌دونی سفید برفی؟
- سفید برفی موهاش مشکی بود طاها، من موهام هم سفیده.
- همین خوشگلت کرده دیگه.
- حالا جواب منو بده. می‌دونی من چرا اینجام؟
- شاید بدونم. تو رو به‌خاطر کشتن چند تن آدم دست‌گیر کردن.
- من آدم نکشتم. من شیطان‌صفت‌ها رو کشتم!
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7

- نیوشا؟
- جانم؟!
- خسته شدم... .
- خسته نباشی.
- عجب... .
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #8

- الان چرا دلخوری؟
- واقعاً که! دختره اومده جلوی چشم من به تو میگه عشقم بعد من باید مثل چغندر نگاهش کنم؟!
- باشه خب... ولی چرا موهاشو کشیدی؟
- نیما میزنمتا! اگه یکی بیاد جلوی تو بهم بگه عشقم، نمی‌زنیش؟
- ام، خب دکوراسیون صورتشو به هم می‌زنم.
- پس ببند!
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
- پاری... پارمیسی؟
- جا... جانم؟
- گریه نکن دیگه خواهری.
- سپید تصورش سخته. خیلی سخت.
- می‌دونم. تحمل کن آجی، تموم میشه.
- سپیده؟
- جان؟
- من خیلی خرم که هنوزم نیما رو دوست دارم؟
- ام، هیچی ندارم بگم. نه! تقصیر خودت نیست که. دلته.
- سپیده... خیلی دوستش دارم!
- تحمل کن... .
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,256
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #10

- واسه چی از جمع رفتی پاری؟
- حالم خوب نیست سپیده. داغونم... خیلی داغون!
- چرا آجی؟
- نمی‌دونم. فقط یکم خواب می‌خوام. همین.
 
امضا : | TEAR |

موضوعات مشابه

عقب
بالا