متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار کلیشه ای ترین اتفاقات رمان های عاشقانه

  • نویسنده موضوع Lu^na☆
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 67
  • بازدیدها 4,453
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • #31
کلمه‌ی بعد دانشگاه
دانشگاه جاییست که در آن می‌توان قلاب ماهیگیری را در آب انداخت و استاد صید کرد بابا کدوم دانشگاهی یه همچین استادی داره جای سئوال بخدا من که تا حالا یه پسر خوشگل ندیدم این و دارم جدی میگم اما یا علی تو دانشگاه پسر خوشگل خوشگل پولدار پولدار اصلا یه وضعی اصلا دلم می‌خواد کله‌ام و مستعفیض به دیوار کنم آخه خدایی پسری که پولدار باشه خوشگل نیست اگه خوشگل باشه اخلاق نداره اگه هم خوشگل باشه هم خوش اخلاق پولدار نیست خدا که نمیاد همه ویژگی‌ها رو به یه آدم بده مدرک دانشگاهی پسره با ۲۵ سال سن استاد هست یعنی انیشتین پیشش کم میاره
خب روز اول دانشگاه و خواب موندن و اینجور مسائل و بعدم یه اعتراف عاشقیه کلا ضایعه
بعد دختره همیشه با تیپ خفن میره بیرون خدایی گشت وجود نداره که این و بگیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Lu^na☆

کاربر نیمه فعال
سطح
19
 
ارسالی‌ها
531
پسندها
14,308
امتیازها
31,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #32
یکی از دردای بزرگم یادم اومد. خدایی چطوری تو رمانا انقدر زود عاشق میشن!؟؟ مگه به همین راحتیه!؟ حداقل بذارید ۵،۶ ماه بگذره خو... چرا کسی اینجوری عاشق من نمیشه پس!؟ :a050: :648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
 
امضا : Lu^na☆

mk12

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
7
پسندها
1,289
امتیازها
7,783
مدال‌ها
6
سن
16
  • #33
یه اتفاق ناب و خفنی که خیلی هست اینه که استاد خیلی به شاگرد اهمیت میده و خیلی دور و ورش میپلکه و استاده هم که نگم براتون! ( یه مرد با ریشه نابی و موهای بور با یه پیپ توی دهنش و یه کلاهه خشگل مشگل و عطره کاپیتان بلک و سیکس پک و ماشین پورشه و از این جدیدا ( با لحن احمد ذوقی بخونید )
راستش ته ته ته تههههه اهمیت استاد به دانشجوهاش اینه که ببینه زندن یا مرده :/
و اصن استادای دانشگاه هم که خیلی خوبن
یه چندتا عکس ازشون ببینیم
43982_481.jpg

ها چیه :/
محمود جان دست گرمیه
اعتراضی هم وارد نیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Lu^na☆

کاربر نیمه فعال
سطح
19
 
ارسالی‌ها
531
پسندها
14,308
امتیازها
31,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #34
یه چیز ديگه!!! چرا خانواده های شخصیت ها انقد روشن فکرن!؟ مسافرت که اصلا انگار خونه ی خاله س( توجه داشته باشید با پسر غریبه!) :137:هر روز بیرون رفتن:68: تو سر و کله ی پسرای فامیل و اصغر و احمد که همیشه رو شاخه! :sisi3: بابا انقدر نامردی نکنید؛ نمیگید ما ها دلمون میخواد؟:a050:
 
امضا : Lu^na☆

طاهره خالدی

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
156
پسندها
1,422
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
سن
24
  • #35
من که عاشق این تاپیکام تو همشونم هستم :610597-4b43c1280db8b759412631397f19aef4:
کلیشه اول: آغاز رمان با قبولی در کنکور شروع میشه یا با خواب موندن و جا موندن از دانشگاه خدایی چجور این قدر ریلکسید! من یادمه دانشگاه قبول شدم اولین روز ساعت 4 عصر کلاس داشتم بعد از شدت استرس از ساعت 12 ظهر رفتم اونجا منتظر نشستم:648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:بعد شماها خواب میمونین؟
مورد بعدی دانشگاه مورد نظر حتما باید تهران باشه! یعنی چک و پوز اون چند هزار تا دانشگاه دولتی و آزاد و پیام نور توی شهرای دیگه آویزون میشه وقتی میفهمن همه شخصیتاتون دانشگاه تهران قبول میشن... الان هر 100 متر یه ساختمون زدن اسمشم دانشگاست ولی شخصیتا همیشه تهران قبول میشن:budo:
مورد بعدی یکی از کلیشه ای ترین اتفافات رمان ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
447
پسندها
5,120
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • #36
میشه انقدر دستشونو دور کمرشون حلقه نکن؟
میشه پسره و دختره انقدر بداخلاق و تخس نباشه؟ یا خنگ و دس پاچلفتی و شوت؟!

بخدا آدمای معمولی حرف میزنن، دست همو میگیرن الع از روز اول استغفرالله/:
 
امضا : پناه سازگار

Lu^na☆

کاربر نیمه فعال
سطح
19
 
ارسالی‌ها
531
پسندها
14,308
امتیازها
31,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #37
اینکه شخصیت های گرامی مخصوصا پسر هر روز دارن پوزخند میزنن خودش یه کلیشه شده:/
چرا همه ی شخصیت نویسی ها مثل هم شده؟ بخدا آدم هایی هستن که پوزخند نمیزنن :sisi3: نمونه ش خودم... اصلا هربار میخوام بزنم یاد این میفتم که خیلی شبیه منگل ها( بلانسبت منگل! •_•) میشم برا همین کلا بیخیال.
یا مثلا دخترا همیشه ی خدا دارن از دیوار راست میرن بالا! والا ما که همه ی اطرافیانمون عقیده دارن اینجور آدما یا جلفن یا سبک:/ دیگه چه برسه بخوایم با یه پسر شیطونی یا شوخی خرکی کنیم!
 
امضا : Lu^na☆

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #38
دقت کردین تو شصت درصد رمانا
شخص دومی که عاشق دختره بود ولی دختره عاشقش نبود، ول میکنه میره خارج؟!
نه خدایی دقت کردین؟! اینا پول رفتن‌شونو چطور جور میکنن؟چطوری ویزا میگیرن؟ مگه خارج رفتن کشکه!
 
امضا : ^red_bloom^

leilya

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
170
امتیازها
483
مدال‌ها
1
  • محروم
  • #39
تو اکثر رمانا که خوندم اواخر رمان دختره حداقل شیش ماه باید تو کما باشه بعدم که پسره به خودش میاد میبینه عاشوراس میره تو صف های سینه زنی دعا میکنه آخ کم موند یادم بره اگه بارون نباره اصلا مزش میپره بعد عاشورا میاد بیمارستان میبینه دختره بهوش اومده لنتی همونجا هم ازش خواستگاری میکنه آخه این چه کاریه با یه بیمار که تازه خوب شده میکنن؟ نمیگن دختره رو کما نکشت حتما سکته ناشی از خوشحالی میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
آخرین ویرایش

^red_bloom^

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
166
پسندها
3,292
امتیازها
16,413
مدال‌ها
11
  • #40
تو اکثر رمانا که خوندم اواخر رمان دختره حداقل شیش ماه باید تو کما باشه بعدم که پسره به خودش میاد میبینه عاشوراس میره تو صف های سینه زنی دعا میکنه آخ کم موند یادم بره اگه بارون نباره اصلا مزش میپره بعد عاشورا میاد بیمارستان میبینه دختره بهوش اومده لنتی همونجا هم ازش خواستگاری میکنه آخه این چه کاریه با یه بیمار که تازه خوب شده میکنن؟ نمیگن دختره رو کما نکشت حتما سکته ناشی از خوشحالی میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا اینو ولش کن
وقتی طرف به هوش میاد اصولا سریع میپرن به دکتر میگن
توی رمانا دوباره بیست دقیقه در حال اختلاطن!
بابا اون بیچاره تازه از کما در اومده... طول میکشه هوشیاریش برگرده سرجاش
بعد زرتی همونجا به حرف میگیره طرفو... طرفم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^red_bloom^

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا