نقد همراه نقد همراه رمان قربانی انتقام | TMOA/توسط شورای نقد

N.Karevan❀

مدیر بازنشسته نقد + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/7/20
ارسالی‌ها
601
پسندها
15,433
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg

با سلام خدمت نویسنده محترم!
"نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را"
رمان "قربانی انتقام" پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : N.Karevan❀

ADLAYD

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
28/5/20
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,934
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
سطح
20
 
  • #2
به نام خداوند جان‌ آفرین.

عنوان:‌ قربانی انتقام
نویسنده:‌ TMOA
ژانر:‌‌ پلیسی، جنایی،‌ عاشقانه،‌ تراژدی
ناظر:‌ 211377
منتقد:‌ fateme26



پست #8

یکم به [‌ در اینجا باید کلمه (با) استفاده شود.‌ چون کلمه‌ای که در اینجا به کار می‌آید (با) است.] موتور ور رفت بعد انگار که دنبال چیزی باشه دور و برش نگاه می‌کرد از جاش بلند شد[ در اینجا چون جملهٔ بعدی دیالوگ محسوب می‌شود،‌ باید دو نقطه (:) گذاشته شود.]
- من میرم وسایل رو از این زیر بیارم.
به زیر ماشینی که اون‌جا بود اشاره کرد سرم تکون دادم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ADLAYD

نهال رادان

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/8/20
ارسالی‌ها
113
پسندها
756
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سن
17
سطح
7
 
  • #3
منتقد:
نهال رادان Nahal nevisandeh roman

#پارت_17

مرده ادامه داد:
- والا که به نفع خودته ما فقط می‌خواییم بدونیم چی می‌دونی!
پوزخندی زدم و گفتم:
- دست هام(دست‌هام) بازه می‌تونم همینجا کارت رو تموم کنم پس به نفعت(به نعفته) خفه شی.
نمی‌دونم داشتم هزیون می‌گفتم یا نه! ولی هنوز هم درد داشتم و فکر کنم داشتم هزیون می‌گفتم!
اخم کرده بود و جدی،(؛) نمی‌شناختمش یعنی اگرم عکسش بوده من یادم نیست دیگه،(.) زن دم گوشش چیزی گفت و بعد رو به من گفت:
- فقط در یک صورت آزادی!
حالت حق به جانبی گرفتم(:)
- خب؟
لبخند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نهال رادان

نهال رادان

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/8/20
ارسالی‌ها
113
پسندها
756
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سن
17
سطح
7
 
  • #4
#پارت_18

مرده اخمش بیشتر شد نگاهی به دختره انداخت و دوباره به من نگاه کرد سرش آورد جلو و با حالت مرموزی گفت:
- ما می‌دونیم پرونده ما یه پرونده محرمانه است، کسی هم از این پرونده خبر نداره و حالا چرا تو خبر داری؟! واضحه چون تو یه نخبه‌ای مثل مادرت!
مثل مادرم؟ مگه مامان من رو می‌شناسه؟
- وقتی به دنیا اومدی مادرت استفعا(استعفا) داد و خونه دار شد ناهید خیلی باهوش بود خیلی زود درجه سرهنگی رو بدست آورد خیلی باهوش خیلی، توهم به اون رفتی حتی قیافت!
از این که اسم مادرم به زبون آورده بود تعجب کرده بودم(!) این مرد کی بود مگه؟
- تورو خیلی دوست داشت(.) تبعیض بین بچه‌هاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نهال رادان

نهال رادان

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/8/20
ارسالی‌ها
113
پسندها
756
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سن
17
سطح
7
 
  • #5
#پارت_19

***
به خون‌های لخته شده روی دستم نگاه کردم(.) دو روز گذشته و خبری نیست(!) نه آبی نه غذایی نه شکنجه‌ای حتی! بعد که برم گردوندن داخل اتاق پیراهنم به زور پاره کردم بستم دور دستم(.) تنها کاری که می‌تونستم بکنم همین بود(؛) حتی پیراهن هم ضدعفونی نبود و می‌دونستم عفونت دستم بدتر می‌شه و لخته شدن خونم عفونتش شدت می‌داد.
خسته بودم(.) دلم می‌خواست بگیرم بخوابم و کسی کاری بهم نداشته باشه(.) ولی می‌دونم که نمی‌شد.
در باز شد مثل همیشه فرشاد و سایه اومدن داخل فکر کنم دوست بودن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نهال رادان

Niyosha22

مدیر بازنشسته + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/9/19
ارسالی‌ها
3,078
پسندها
29,711
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
سطح
29
 
  • #6
به نام خدا

#29
از اتاق خارج شدن و من و سقف یار همدیگه بودیم، (جملات ناخوانا هستند، جمله بندی رو تقویت و درست کنید تا قلم به پختگی لازم برسه. در این قسمت، عبارت من و سقف بار همدیگه بودیم می‌تونست بعد نقطه و با لحن قشنگ‌تری قرار بگیره) دلم پر بود( این گرفتگی رو بیشتر باحالات توصیف کنید. در واقع، جممله‌ی دلم پر بود از غم و گرفتگی شخصیت میگه، خواننده این می‌فهمه پس اینو جوری توصیف کنید که ملموس هم بشه) دلم می‌خواستم (دلم می‌خواستم، بهتره که این‌جا جای "می‌خواستم" می‌خواست "دلم می‌خواست" قرار بگیره تا ناخوانایی جمله از بین بره) با یکی صحبت کنم([COLOR=rgb(148, 0...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

•[TINA]•

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
1,454
پسندها
6,355
امتیازها
25,673
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • #7
اول اینکه ببخشید وسط نقد پیام اضافی می‌ذارم خیلی ممنون بابت نقد و حتما تماماً ویرایش میشه و از این به بعد هم رعایت میشه
N Niyosha22
سر سرهنگ که گفتید غیر قابل باور چون یه فرد با تجربه است. شخصیت سروش خودش فکر میکرد سرهنگ درکش نمیکرد وگرنه سرهنگ میخواست سروش از حال و هوای دپرسی بیرون بیاد و برای خود سروش بود. اگر منظور رو بد رسوندم اصلاح میکنم.
و یک تیر که گفتم منظورم هرکدوم یه تیر یعنی با همون تیر اول خلاص شن که اصلاحش میکنم :458042-4a1d0d9769a8c6431aded852c406c821: :402:



و حتما سعی میکنم تو توصیفات حالت بپردازم:)
 
عقب
بالا