- ارسالیها
- 1,814
- پسندها
- 9,059
- امتیازها
- 31,973
- مدالها
- 19
- نویسنده موضوع
- #1
یه روز یه دختر ناز ----- با موهای طلایی
گفت که مامانی کجایی ----- میشه پیشم بیایی
صد تا سوال دارم من ----- پونصد و شصت تا مشکل
حل می کنی مامان جون ----- سوال این یه خوشگل ؟
گفت که بله قشنگم ----- بفرما مهربونم
سوال داری بگو خب ----- ایشاالله من می دونم
گفت مامانم، قدیما ----- خدا همین جوری بود ؟
یه دونه بود تو دنیا ؟ ----- یا هر جوری بگی بود ؟
گفت دخترم، قشنگم ----- تو عصر جاهلیت
مردم خداشون بُت بود ----- بُتای بی خاصیت
می ساختن از چوب و گل ----- همون میشد خداشون
می رفتن از ته دل ----- قربون اون بُتاشون
تا اینکه حضرت حق ----- داد به ملائک خبر
که واسه اون آدما ----- حجّت من رو ببر
بعد هزاران رسول ----- آخریشو فرستاد
برای اون آدما ----- یه رهبر و یه استاد
اون آقای مهربون ----- که احمدِ...
گفت که مامانی کجایی ----- میشه پیشم بیایی
صد تا سوال دارم من ----- پونصد و شصت تا مشکل
حل می کنی مامان جون ----- سوال این یه خوشگل ؟
گفت که بله قشنگم ----- بفرما مهربونم
سوال داری بگو خب ----- ایشاالله من می دونم
گفت مامانم، قدیما ----- خدا همین جوری بود ؟
یه دونه بود تو دنیا ؟ ----- یا هر جوری بگی بود ؟
گفت دخترم، قشنگم ----- تو عصر جاهلیت
مردم خداشون بُت بود ----- بُتای بی خاصیت
می ساختن از چوب و گل ----- همون میشد خداشون
می رفتن از ته دل ----- قربون اون بُتاشون
تا اینکه حضرت حق ----- داد به ملائک خبر
که واسه اون آدما ----- حجّت من رو ببر
بعد هزاران رسول ----- آخریشو فرستاد
برای اون آدما ----- یه رهبر و یه استاد
اون آقای مهربون ----- که احمدِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.