متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان صادق | زهره رضایی/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 296
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,111
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «صادق» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

*Soheyla*

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,145
پسندها
29,534
امتیازها
52,073
مدال‌ها
28
  • #2
سه هفته از آخرین تلفن مشکوک می‌گذشت، مامان نفیسه با دنیایی اضطراب اینجا حالت صورتش رو بگین؛ با دنیایی از اضطراب که در نی‌نی چشم‌های میشی رنگش نشسته بود و لبش را هی با دندان‌های تیزش می‌گزید، لباس‌های تازه‌ی زهره را که از خیاطی گرفته بود به او داد:
- فردا مهمون داریم، از مدرسه اومدی اینارو بپوش.
با تعجب به چهره‌‌ی نگران مادرش نگاه کرد و آرام پرسید:
- مهمونمون کیه؟
- سکینه خاله و خانواده‌اش از دهات میان. خاله سکینه‌ و خانواده‌ش از دهات میان.
حرف دیگری نزد و بعد از گذاشتن لباس کمد کجای اتاقش قرار داره؟ چه رنگیه؟ هایش(لباس‌هایش) در کمد مخصوص خودش به رخت‌خوابش رفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Soheyla*

MELO

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
140
پسندها
2,016
امتیازها
11,713
مدال‌ها
8
  • #3
«به نام نامی دوست»

«نقد همراه رمان صادق»


#۲۷

لبخند خاصش را که زهره دومین بار است می‌بیند، روی ل**ب می‌نشاند و خیره به او می‌گوید:
- یک کلمه بگید شناسنامه‌ام (شناسنامه‌م) رو براتون توضیح بدم دیگه چرا پیچیده‌اش (پیچیده‌ش) می‌کنید؟
از حرف او لبخندش عمیق‌تر می‌شود و منتظر جواب می‌ماند.
- من شیشِ چهارِ شصت ‌و چهار به دنیا اومدم.
(اینجا می‌تونستین قبل از جواب دادن یه حالتی رو برای کارکتر در نظر بگیرین! مثلاً «با شنیدن جوابش دوباره در افکارم غوطه‌ور شدم، نه سال اختلاف سنی چیزِ کمی نبود. شیشِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

YASAMAN.RAZIYAN

مدیر بازنشسته
سطح
22
 
ارسالی‌ها
3,294
پسندها
13,427
امتیازها
45,473
مدال‌ها
26
  • #4
#15
«فصل دوم
به راستی چشمان قهوه‌ای رنگ صادق چه داشت؟ نه اینکه زیبایی اساطیری داشته باشند یا رنگی دلربا و فریبنده، نه، (!) فقط یک جفت چشم نه ریز (و)نه درشت با رنگی عادی بودند(؛) اما نیرویی بود که در اعماق چشمانش نهفته بود.(فعل بود دوبار تکرار شده و کمی خواندن را مشکل می‌کند، بهتر است این گونه نوشته شود: اما نیرویی که در عمق چشم‌هایش نهفته بود) نیرویی که بدون شک میشد گفت نیروی مغناطیس را رد کرده!( اینجاهم با توجه به جمله قبل باید بنویسیم:بدون شک، امواجی فرا مغناطیسی را در خود جای داده) که باعث میشد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YASAMAN.RAZIYAN
عقب
بالا