متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار ادیت سیتول

  • نویسنده موضوع SAN.SNI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 148
  • کاربران تگ شده هیچ

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
"کنار دریاچه"


بر پهنای سطحِ صاف و ماهوی برف

دو نفر می روند

و آیا به یاد می آوری

که چه هنگام آخرین بار بر کناره‌ی دریا قدم زدیم؟

نه!

که این آذرماه سرد

مرده ست

آه

که برگ ها،

شبیه گوش‌های الاغ

بر درخت ها آویزانند

وقتی که برای آخرین بار

در این ساحل چرخیدیم

و آن شادی به یغما رفته!

و حالا میداس شوهرت به این پچ‌پچه ها گوش خواهد داد

اشک هایی ست بر تابوت آن شادی

و چنانچه که آن‌ها راه می روند

به قصرهای عظیم چینی می مانند

و تمامِ طناب ها

که شل شده اند از فرازِ ابرها

به ناقوسی سخت می ماند بر تورِ شکوفه ها که بردرخت‌هاست

و لحنی محکم به خود گرفته اند

پرشور

و برای عشق کفنی بافته‌اند.​
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #2
"(یورش ۱۹۴۰، شب و سپیده دم)"


هنوز باران می بارد

سیاه شبیه زندگیِ آدمی، سیاه شبیه آنچه از دست داده‌ایم

کور شبیه ۱۴۰۰ میخ بر آن صلیب

مسیحی که هر روز و هر شب در آنجا به میخ کشیده می شود.



و هنوز باران می بارد

شبیه صدای ضربان قلبی است که چکش وار می کوبد

بر مزرعه ی پاتر

.و صدای پای انسانی بی کیش و آئین



و بر سنگ قبر:

هنوز باران می بارد

در زمینی خونین جائیکه امیدهای کوچک پرورش پیدا می کند

و مغز آدمی به حرص و طمع

و آن مار که از پیشانی قابیل برآمده



و هنوز باران می بارد

بر پاهای مردی گرسنه بر پائینِ این صلیب

مسیحی که هر روز و شب در آنجا به میخ کشیده می‌شود

بر ما رحم کنید:

بر دایوز و بر لازاروس

و زیرِ این باران زخم و طلا یکی ست.



و هنوز باران می بارد

و از...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #3
"این بلور خاکستری رنگ"


زنگ‌های این بلورِ خاکستری رنگ

در هر شاخِ درختی می شکند

نفسِ قو همه چیز را مرطوب کرده

بادی خنک می وزد

شبیه خانه های چینی عظیم است

دو نفر می روند

بر حاشیه ای بلند تور را بکشند

گفتگویی میان برف

تنهایان

ابرها،

غازهای چینی و خاکستری رنگ

خود را بر آسمان صیقل می دهند.​
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #4
"خانه‌ی دلقک‌ها"



به زیرِ آن آسمانِ گسترده که کاغذی‌ست

خورشید، چشمان شیطان

از میان هوا درخشان شد، نقابی از شیشه

و تمام آن صداهای سرگردان که می گذرند.

نوری بود

انگار بیرون از ضرباهنگ

و آرشه سفت کشیده می شد

بازار روز درهم و شلوغ و صدای زنگ‌ها

که بیرون از زمان گیر کرده بود به جهنم

گرما که مشغول وراجی بود

جیغ بلند یک طوطی

و تکان تکان می خورد

با لرزه و ارتعاشی از روشنایی ظهر

و غبار که سفید و مرده بر همه چیز می‌نشست.

شبیه پودری بر چهره ی یک مومیایی

با چهره ای میمونی شکل که متکثر می شود

اطاقکی گرد و انبوهی سخت در بازی با چیزی

و شکنندگیِ چوبی این خوشی

کلاه و زنگ های زمان ،دلقک

که جلنگ جلنگ می‌خورد و سوت می کشید

فرشتگانی جوان که به لباسی مبدل درآمده بودند

از هر...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا