نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

نقد همراه نقد همراه رمان رقص بی‌پروا | Deejavu/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 204
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
592
پسندها
15,435
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «رقص بی‌پروا» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Deejavu

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,942
پسندها
94,540
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #2
پست سوم

فصل‌ اول (رقص بی‌پروا)

(علامتی که به کار ببرید نشانگر آن است که رمان شما با دیالوگ آغاز می‌شود در صورتی که این متن جزئی از مونولوگ است و نه دیالوگ.)

- من بیمار بودم! این‌ را خودم بهتر از هر کسی می‌دانستم. هنگامی که، برای سومین بار طلاق گرفتم و به خانه آمدم، زیر دوش آب داغ این ‌را به خودم اعتراف کردم! "من بیمار‌م" زار زدم و خودم‌ را بغل کردم. (توصیفات ظریف به کار ببرید، آب، نرم و بی‌محابا شکنجه‌ام کرد، تنِ من خسته از آوار هیاهوی زندگی‌ام، قوای ایستادن نداشت.) دلم برای خودم بیشتر از هر کسی می‌سوخت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,942
پسندها
94,540
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #3
پست چهارم

به درک! این از خصلت‌های من بود؛ که هر شخصی خیلی زود از ذهن و دلم پر می‌کشید. "اسفندیار هم پر!"(پیشنهاد می‌شود این جمله را از زبان خود کارکتر بیان نکنید. این جمله تمام فرضیات مخاطب را به طور نچندان خوشایندی بهم می‌ریزد. بهتر است از همان اول بگوئید این یک دیالوگ از سمت اسفندیار است. ) یادِ لحظه خروج از محضر افتادم. اسفندیار که این را گفت، با تأسف سرش را تکان داد و به سمت ماشینش، در آن سوی خیابان رفت. با زدن ریموت لکسوز مشکیش (مشکی‌اش) در را باز کرد، و بدون اینکه نگاهی به من بیاندازد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

Deejavu

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
1,014
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
  • #4
پست چهارم

به درک! این از خصلت‌های من بود؛ که هر شخصی خیلی زود از ذهن و دلم پر می‌کشید. "اسفندیار هم پر!"(پیشنهاد می‌شود این جمله را از زبان خود کارکتر بیان نکنید. این جمله تمام فرضیات مخاطب را به طور نچندان خوشایندی بهم می‌ریزد. بهتر است از همان اول بگوئید این یک دیالوگ از سمت اسفندیار است. ) یادِ لحظه خروج از محضر افتادم. اسفندیار که این را گفت، با تأسف سرش را تکان داد و به سمت ماشینش، در آن سوی خیابان رفت. با زدن ریموت لکسوز مشکیش (مشکی‌اش) در را باز کرد، و بدون اینکه نگاهی به من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deejavu
عقب
بالا