اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را / به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر آن محبوبۀ شیرازی دل ما را بدست بیاورد یعنی نسبت به ما لطف و مرحمت داشته و حال ما را رعایت کند به خال سیاهش سمرقند و بخارا را می بخشم .
ترک = در لغت به معنای تاتار است و چون این قوم فطرتاََ خونخوار و ظالم و بی رحم اند . شعرای عجم معشوق ها را در بی رحمی و سنگدلی نسبت به عشاق خود به قوم ترک تشبیه کرده و آن ها را ترک لقب داده اند . ترک شیراز = بنا به قولی ، از سپاهیان هلاکو عده زیادی در شیراز توطن جسته اند و در آن جا تولید نسل نموده اند . در این صورت مراد از ترک شیرازی تشبیه و استعاره نیست و بلکه ترکانی است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت / کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
ای ساقی بیار آن می که باقی مانده است . چه حتی در جنت هم صفا و طراوت چشمه رکن آباد و گردشگاه مصلی را پیدا نخواهی کرد . زیرا حنت اعلاست و هیچ شباهت به ای دنیا ندارد .
آب رکن آباد = دره بزرگی است که از دامنه تپه ای به نام الله اکبر سرچشمه می گیرد و وجه تسمیه اش به رکناباد به واسطه این است که آنجا را شخصی به نام سید رکن الدین آباد کرده است . و در اطراف این آب عمارت ها ساخته و سدها بنا نموده و آنجا را به صورت یک گردشگاه خوب درآورده است و چون بین عجم رسم بوده که هر کس محلی را آباد کند و معمورش سازد . آن محل را به نام او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
مدد مدد ای مردم که این شوخ شیرین حرکات یعنی این لولی شوخ و شنگ که با شیوه های دل انگیز و مطبوع خود تمام مردم شهر را شیفته خود کرده است . صبر مرا هم چنان ربوده که گویی ترکان خوان نعمت را به یغما می برند . زیرا این لولی شیرین حرکات و شوخ هم زیباست و هم صدای دل انگیزش عقل از سر می برد .
فغان = مخفف افغان است به معنی فریا ، فریاد استمداد . لولیان = جمع لولی است . طایفه ای از عجم است که عموما سیاه چشم و ابرو و سیه چرده می باشند و سازندگی و نوازندگی از خصایص اکثر این قوم است . شوخ = در اینجا به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است / به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
حسن کامل جانان از عشق ابتر و ناقص ما بی نیاز است . چنانکه صورت زیبا احتیاج به آب و رنگ و خط و خال مشاطه ندارد . یعنی حسن جانان خدادادی است و احتیاج به اسباب عارضی حسن ندارد .
– خواجه نسبت به جمال با کمال جانان تادباََ عشق خود را ناقص ، اعتبار می کند . زیرا در بین بعضی از عشاق این موضوع مطرح است که گویند سبب کمال حسن جانان عشق ما است . چنانکه اگر ما از او قطع نظر کنیم کسی به او اعتبار نمی کند . ولی خواجه می فرماید : حسن جانان ما کامل است اما عشق عشاق نسبت به او ناقص می باشد به طوری که گفته اند « جانان احتیاج به محبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم / که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
من از آن حسنی که یوسف داشت یعنی حسنی که روز به روز در ترقی بوده ، دانستم که عشق یوسف بالآخره زلیخا را از پرده پاکی و پرهیزکاری بیرون آرد . یعنی رسوایش کند ،زیرا هر قدر که حسن جانان کامل گردد به همان نسبت صبر و قرار عاشق کم می شود . پس رسوای عالم شدن برای عاشق ضروری است .
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم / جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را
به من سخن ناروا بگویی . من از حرف های تو خوشحالم و هرگز دلتنگ نمی شوم . خداوند تعالی از تو جمیع بلایا را دفع کند و دور بدارد . ولی آیا جواب تلخ به آن لبان شیرین و چون لعل قرمز می زیبد ؟ یعنی آیا شایسته است که از آن لبان شیرین ، سخن تلخ بیرون آید ؟
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو / که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
سخن از مطرب و می بگو و خیال آگهی از اسرار افلاک و عناصر را به کل ترک کن . زیرا تا کنون کسی نتوانسته و هیچ کس نیز نخواهد توانست این معما را با علم حکمت حل کند . فقط حق تعالی است که از اسرار دهر مطلع است و بس .
حدیث = در این جا به معنی سخن آمده است . مطرب = خواننده و نوازنده را گویند که با ساز و آواز خود موجب سرور خاطرها می گردند