نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

ادامه بدم؟


  • مجموع رای دهندگان
    12

**Somaye**

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
40
پسندها
52
امتیازها
103
  • #341
نبودی یا گمت کردم
نبودم یا گمم کردی
فقط این يادمه هر شب
دلم می خواست برگردی...

علیرضا_آذر
 
امضا : **Somaye**

**Somaye**

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
40
پسندها
52
امتیازها
103
  • #342
آتشی از غم تو، بر دل من افتاده

جمعه است یا که دلم، حال و هوایت دارد؟

پروانه_حسینی
 
امضا : **Somaye**

**Somaye**

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
40
پسندها
52
امتیازها
103
  • #343
دستی به سینهٔ من شوریده سر گذار

بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم!

#هوشنگ_ابتهاج
 
امضا : **Somaye**

**Somaye**

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
40
پسندها
52
امتیازها
103
  • #344
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری

برآید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را…

سعدی
 
امضا : **Somaye**

**Somaye**

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
40
پسندها
52
امتیازها
103
  • #345
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی: «دوستت می دارم».
دلت را می بویند.
روزگارِ غریبی ست، نازنین!
و عشق را کنارِ تیرکِ راهبند،
تازیانه می زنند.
عشق را در پستویِ خانه نهان باید کرد.

#احمد_شاملو
 
امضا : **Somaye**

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #346
دست‌هایم برای از تو نوشتن بسته‌‌اند
و هنگامی که انگشت‌هایم، به نام مبارکت برمی‌خورند؛
قلم را به‌هوای بوسیدن روی ماهت رها میکنند.
تو یک حماسه عاشقانه شصت‌هزار بیتی هستی
که عمر قلیلِ من، کفاف نوشتنت را نمی‌دهد.
خیال دارم بعد از این،
تو را «عشقنامه» صدا کنم ...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #347
شاید باورت نشود

گاهی
از شدت دلتنگی
راضی به هرچه بودن میشوم بجز خودم !!

مثلاً همین امروز
آرزو می کردم

شاپرک ِگرفتار
در تار ِعنکبوت گوشه ی اتاقت باشم

همان قدر نزدیک
همان قدر بیچاره ...
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #348
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد

مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #349
با تو همسایه ی دیوار به دیوار غزل
بی تو من کولی آواره ترین دشت شبم
با تو هم رنگ گل نسترن و سوسن و یاس
بی تو بی رنگ ترین شاعر بی تاب و تبم

ای هوای خوش چشمان تو پرواز ترین
دل من با تو فقط میل پریدن دارد
این دل شبزده ی بی سر و سامان اما
مثل سیبی است که در فصل تو چیدن دارد

ای تب آلوده ی من ! روشنی واژه ی صبح!
با تو از آینه ها عطر خدا می بارد
بی تو اما همه ی پنجره ها بن بستند
و دلم موسم چشمان تو را می داند

با تو آیینه تر از واژه ی بارانی عشق
بی تو عریانی یک باغ پر از پاییزم
با تو ای از نفس پنجره سرشار ترین
از خدا.. نور.. غزل... آینه ها... لبریزم

#رضا_قریشی_نژاد
 
امضا : Niloo.j

Niloo.j

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,062
پسندها
70,098
امتیازها
80,673
مدال‌ها
34
  • #350
به خوابم یک نظر بگذر، که سرمستم کند بویت
که من مشتاقم ای سرکش،به قد و قامت و رویت

دلم هر شب به این امید با تقدیر می جنگد
که فردا جرعه ای نوشد، ز چشم م**س.ت و جادویت

لبم خاموش و دل بی تاب و پا لرزان
خدایا بال و پر بگشا، که پر گیرم سر کویت

مرا آموختند از کودکی، "لیلی" صفت باشم
ولی مجنون مجنونم، پس از دیدار ابرویت ...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niloo.j

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا