نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

ادامه بدم؟


  • مجموع رای دهندگان
    12

ANGEL

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
204
پسندها
3,442
امتیازها
16,513
مدال‌ها
11
  • #361
کافیه اولین کارت موفقیت آمیز باشه!....
اون جعبه جادویی دیگه ولت نمیکنه....!
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
  • #362
نام اثر: من متفاوت
نویسنده: فاطمه شکرانیان
ژانر: طنز
خلاصه:
من یه بنده ی حقیر، اینقدر که از دار دنیا تو دلم پره، اومدم واسه ی شما بنویسم. حالا از چی؟ از همه چی! از متفاوت بودنم با دیگران.
نه از لحاظ خوب بودن ها! نه! اتفاقا از نظر بد بودن و بد شانسی ام.
اینقدر توی زندگیم بدشانسی کشیدم که می خوام برای شما نمایشش بدم تا لذت ببرین.
یه نمونه می خواین مثال بزنم؟ باوشه!
وقتی جوراب پاره می پوشم، مجبور می شم یه موقع درش بیارم
وقتی برای اولین بار مشق ننوشتم، همون روز معلم چک می کنه مشق ها رو.
سر صبحونه، نون دقیقا باید از همون سمتی بیوفته زمین که کره رو روش مالیدم
و...
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
  • #363
قسمت اول: جوراب پاره
اگه توی زندگیتون، برای یه بار توی عمرتون، فقط یه بار، جوراب پاره بپوشین، همون روز به قدرت خداوند متعال، به قوه ی الهی، وحی می شه به یه کسی که هر طور شده ما اونروز، باید کفش مبارک رو در بیاریم.
مورد داشتیم دختر صورت عروسکی، سر اولین قرارش با آقاشون (!)، جوراب پاره می پوشن.
پسر زیبا روی، شازده ی سوار بر اسب سفید با دیدن خانومیش (!) سه تا سکته مغزی پشت سر هم می زنه و همین پسری که چند شب پیش کافر ترین کافران بود، با دیدن این دختر ماه شب چهارده، برای تشکر از خداوند متعال و مبارک، به سوی مسجد روانه شده...
و دختر را نیز با خودش برده. هر دو که داخل می شن، پسر چشم و دل کور، از همون اول سجده می کنه در نمازخونه ک ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #364
حالم را خوب میکنند کارمندانی که حوصله دارند و لیست مدارک و مراحل کارها را یک ریز پشت سر هم بلغور نمیکنند، صاف و پوست کنده حالیت میکنند باید چکار کنی...
خوشم می آید از آقا و خانم دکترهایی که موقع ورود مریض زیرچشمی به او نگاه نمی اندازند. خوش و بش میکنند و صمیمانه از دردش میپرسند...
خوش خلقم میکنند راننده هایی که می ایستند و دست تکان میدهند تا تو از خیابان رد شوی...
با نشاطم میکنند آدم هایی که از شغل شان راضی اند و کارشان را مزخرف ترین شغل هستی نمی دانند...
هیجان زده ام می کنند آدم هایی که برایت کاری می کنند، بی آنکه از آنها خواسته باشی...
حس خوبی دارم وقتی رفیقی که کمتر همدیگر را می بینیم، راهش را دور می کند تا بیشتر با هم باشیم...
جانم در می رود برای مادری که وقتی می رسم خانه و...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #365
آبان هم رسید ...
با کوله باری پر از باد و باران و برگ های نارنجی .
با حال و هوای دلبرانه ای ، که آدم را ناخودآگاه ، شیفته و عاشق می کند .
با لطافتِ کم نظیری ، که خیابان ها را آماده می کند برای قدم زدن .
درختان ، مهیای یک تغییر شده اند ، و تغییر ، بارزترین نشانه ی تکامل است .
آسمان ، خودش را آماده کرده تا تمامِ دردهای ته نشین شده اش را ببارد ، و زمین ، برای بی قراری هایش ، آغوش وا کرده .
کاش ، همراهِ برگ های خشکِ پاییز ، تمامِ کینه و دشمنی و غم ها بریزد ،
کاش دوباره مثلِ گذشته ، غمخوار و چاره سازِ هم باشیم .
هوا ، هوای رفاقت است و همدلی ،
فصل ، فصلِ دوست داشتن ،
و ماه ، ماهِ بخشش ،
ماهِ خوب بودن ...
"مهر" نیست ،
مهربانی که هست !

#نرگس_صرافیان_طوفان‌​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #366
.
گفتم تو نمی دونی که، من میترسم تو رو با خودم تنها بذارم، من وقتی خر میشم خیلی خر میشم. خندید. خنده‌ش شد خورشید، تابید، گرمم کرد. گفت خیلی خری دیوونه، گفتم میدونم بابا، هی میگه. باز خندید، از اون خنده ها که چشماش میخنده. گفتم تو که ندیدی، رم که می کنم عین یه گراز ماده که جنینش مرده باشه تو دلش، می زنم همه جنگل موهاتو پریشون میکنم، داد می کشم داد می ترسونه تو رو، زبونم لال یه وقت بارون میاد تو چشمات. باز خندید. گفتم من میترسم از خودم، تو هم بترس ازمن، بذار یه کاری رو بالاخره دوتایی با هم انجامش بدیم. جدی شد، نخندید، دلم هری ریخت. گفت من برم دیگه نمی ترسی؟ تو دلم گفتم زکی، تو بری دیگه کی اصلا میمونه که بترسه یا نترسه. زل زدم به انگشتای پاش، بلند گفتم نه نمی ترسم، اصلا تو بری...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #367

خیال می کردم
تو را باید
در همسایگی اردی بهشت،
حوالی برگ های نارنج،
در میان شکوفه های پرتقال جستجو کنم

‎تو را امروز اما
‎اتفاقی
‎در پیاده روهای پاییز دیدم
‎داشتی برای خودت
‎قدم می زدی

‎اینجا چه می کنی بهار ؟!

‎#كامران_كامراني​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #368
IMG_20191030_150150_784.jpg
‏به نظرم تا جایی موهاتون رو کوتاه کنید که بشه گفت:

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر، لای موهای تو گم کرد خداوندش را​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #369
آنقدر
راهِ حل هایِ درست و منطقی ات را
به رُخم نکش
من آدمِ اشتباه انتخاب کردن هایِ آگاهانه ام
اگر غیر از این بود
که اصلا تو را دوست نمی داشتم !

رکسانا احمدشاهی​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • #370
و کسی که تو را دیده باشد
پاییزهای سختی خواهد داشت...

#لیلا_کردبچه​
 
امضا : -Sni∆

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا