- ارسالیها
- 1,514
- پسندها
- 25,117
- امتیازها
- 48,073
- مدالها
- 25
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #721
روزایی که میخوام از تموم فکرای تو سرم فرار کنم پناه میارم به اتاق کارم
خودمو گم و گور میکنم بین کلی برگه و حساب و کتاب
یه وقتایی فکر میکنم امن ترین پناهگاه من اینجاست پشت همین سیستم
پشت همین میز بین همین برگهها
اتاقی که کسی ازت نمیپرسه به چی فکر میکنی؟
و نقاب کار کردن همه چیزو میپوشونه
یه وقتا که پشت پنجرههای اتاقم میایستم با خودم فکر میکنم چندنفر تو این شهر مثل من
پناهگاه امنشون کارکردنشونه؟
چندنفرشون امید و انگیزهی آخرشون کارکردنه؟
چندنفرشون دنبال این پناهگاه میگردن و درگیر آزمونای کاریابیان
هرچند که این روزا دخل و خرج باهم نمیخونه ولی هنوز کار کردن آدما امید رو توی شهر سرپا نگهداشته
هنوز...
خودمو گم و گور میکنم بین کلی برگه و حساب و کتاب
یه وقتایی فکر میکنم امن ترین پناهگاه من اینجاست پشت همین سیستم
پشت همین میز بین همین برگهها
اتاقی که کسی ازت نمیپرسه به چی فکر میکنی؟
و نقاب کار کردن همه چیزو میپوشونه
یه وقتا که پشت پنجرههای اتاقم میایستم با خودم فکر میکنم چندنفر تو این شهر مثل من
پناهگاه امنشون کارکردنشونه؟
چندنفرشون امید و انگیزهی آخرشون کارکردنه؟
چندنفرشون دنبال این پناهگاه میگردن و درگیر آزمونای کاریابیان
هرچند که این روزا دخل و خرج باهم نمیخونه ولی هنوز کار کردن آدما امید رو توی شهر سرپا نگهداشته
هنوز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.