انگار کتک مفصل خوردم
انگار تو پنج سالگیم و سُر خوردم و مادرم نیست که دستمو بگیره
انگار توی فروشگاه جنس خریدم و دست کردم جیبم و دیدم پول نیست
انگار گم شدم توی یه جنگل تاریک و سرد
انگار توی جمع غریبه گریه ام گرفته و خجالت زده شدم
انگار دیگه دوستم نداره
انگار دارم یه خواب بد میبینم و هر چی تلاش میکنم بیدار بشم نمیتونم
انگار دلت میخواد بری راه نداری
انگار راه داری خونه نداری
انگار خونه داری پا نداری
انگار زبونت بند اومده نميتوني ديگه حرف بزني
انگار که خواب بد ببینی، توخواب زاربزنی، هذیون بگی و کسی نباشه بیدارت کنه..
انگار به هیچ جا تعلق ندارم و همه چی چیز در همه.
انگار که ریخته باشن سرت و تاحد مرگ کتکت زده باشن و هی از زخمات خون بره و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.