پیچوندن که خوراکمه
یع سری لو رفتم که خودم گفتم که کیف پیچوندن بیشتر شه
رفته بودیم شهرستان یه روستا با دخترخالم بودم اون منو پیچوند رفت وسطی منم نامردی نکردم پیچوندم با بالام سه روز نیومدم
به قول خودم صفاسیتی خونه اونور تا دلتون بخواد خوردم و اشامیدم بعد اومدم گفتم رفته بودم عشق حال فک کردم از وسطی نیومدی
مدرسه رو میپیچوندم به بهانهی دل درد میموندم خونه کلاس چهارم به همین بهانه کلاس رو میپیچوندم هی بچهگی کجایی که یادت بخیر الآن دیگه معلما حرفامون و باور نمیکنن
میخواستم هم دانشگاهیم رو بپیچونم باهاش نرم بیرون گفتم مادرم داره زنگ میزنه اومدم مثلا با گوشی حرف بزنم حواسم نبودزنگ زد به گوشیم لو رفتم فکر کنم فهمیده بود میخوام باز بپیچونمش