- تاریخ ثبتنام
- 8/10/18
- ارسالیها
- 1,594
- پسندها
- 19,280
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 17
سطح
24
- نویسنده موضوع
- #151
فصل دوازدهم: کلید و قفس
*هشت ماه بعد*
«اِما»
خمیازه ای کشیدم و با مالش دادن چشمام، روی تخت تکیه به دیوار نشستم و پاهامو راحت دراز کردم. چشمام رو کلمات جزوه که به سختی میتونستم بخونمشون ثابت بودن و جای دیگه ای رو نگاه نمیکردم، تا اینکه با خاموش شدن شعله شمع کاملاً بیهوش شدم... .
بدنم درحالی که داشت میلرزید کمکم بیدار شد، نتونستم چشمامو باز کنم ولی دستایی حس میکردم که منو از شونههام گرفتن و تکونم میدن. خمیازه ای کشیدم و آروم زمزمه کردم:
- رز بذار بخوابم...
یه دفعه سرم داد زد که چشمامو باز کردم:
- الآن که دیگه بعد ظهره! یه زنگ کامل رو غیبت کردی.
نگاهمو به صورت جدیش دوختم و بعد شروع به مالش شقیقههام کردم.
- زنگ واسه مرور کردن؟ خودم تا نیمهشب داشتم درس میخوندم.
اخمی کرد و جواب داد...
*هشت ماه بعد*
«اِما»
خمیازه ای کشیدم و با مالش دادن چشمام، روی تخت تکیه به دیوار نشستم و پاهامو راحت دراز کردم. چشمام رو کلمات جزوه که به سختی میتونستم بخونمشون ثابت بودن و جای دیگه ای رو نگاه نمیکردم، تا اینکه با خاموش شدن شعله شمع کاملاً بیهوش شدم... .
بدنم درحالی که داشت میلرزید کمکم بیدار شد، نتونستم چشمامو باز کنم ولی دستایی حس میکردم که منو از شونههام گرفتن و تکونم میدن. خمیازه ای کشیدم و آروم زمزمه کردم:
- رز بذار بخوابم...
یه دفعه سرم داد زد که چشمامو باز کردم:
- الآن که دیگه بعد ظهره! یه زنگ کامل رو غیبت کردی.
نگاهمو به صورت جدیش دوختم و بعد شروع به مالش شقیقههام کردم.
- زنگ واسه مرور کردن؟ خودم تا نیمهشب داشتم درس میخوندم.
اخمی کرد و جواب داد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش