گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

[gσddєss]

خیلی زحمت کشیدی با این نظر *خنده
ممنون

خواهش که

 

[~Deku]

وضعیت رز و آرمین در پارت آخر به روایت تصویر (پارت #71 )

 

[niki.]

رمانت عالیه محیا جونم *^*

 

[آل۱۱]

۱۰ صفحه‌ای شدنت مبااااارک. من هنوز تو صفحه سوم رمانتم و دارم می‌خونمشش

 

[~Deku]

۱۰ صفحه‌ای شدنت مبااااارک. من هنوز تو صفحه سوم رمانتم و دارم می‌خونمشش

سلامممم به دوست طرفدار فانتزیمون
خوشحال شدم خوندی هرچند رمان از خیلی لحاظ قراره ویرایش بشه، مخصوصا چون اسم چندتایی از کاراکترا عوض شده و اونو کامل درستش نکردم، مثل سارا که شد اِما
و ایشالا تو همین گفتمان آزاد تغییراتو بهتون خواهم گفت

 

[آل۱۱]

سلامممم به دوست طرفدار فانتزیمون
خوشحال شدم خوندی هرچند رمان از خیلی لحاظ قراره ویرایش بشه، مخصوصا چون اسم چندتایی از کاراکترا عوض شده و اونو کامل درستش نکردم، مثل سارا که شد اِما
و ایشالا تو همین گفتمان آزاد تغییراتو بهتون خواهم گفت

ایشالله. بی‌صبرانه منتظر ویرایششم
اره متوجه شدم بعضی قسمتا اما رو یهو کرده بودی سارا، سرش پوکر هم دادم خخخ
امیدوارم تغییرات رمان رو بهبود ببخشه
مشتاق شنیدنشم

 

[~Deku]

ایشالله. بی‌صبرانه منتظر ویرایششم
اره متوجه شدم بعضی قسمتا اما رو یهو کرده بودی سارا، سرش پوکر هم دادم خخخ

داشتم کلی تو ذهنم تحلیل میکردم پوکره برا چی بود
هنری هم میشه کنت، ایشالا قبل از اینکه به اونجا برسی اون جاها رو ویرایش کنم
حتی لباس فرم آکادمی هم عوض شده ولی هنوز ویرایشش نکردم. چون دیدم بعنوان یونیفرم خز میشه

امیدوارم تغییرات رمان رو بهبود ببخشه
مشتاق شنیدنشم

بله مطمئنا، تا الان فصل اول و فصل دوم رو ویرایش کردم، مخصوصا فصل اول که کلا از اول نوشتمش
خوشحالم که وقت میذاری و رمانمو میخونی :)

 

[آل۱۱]

داشتم کلی تو ذهنم تحلیل میکردم پوکره برا چی بود
هنری هم میشه کنت، ایشالا قبل از اینکه به اونجا برسی اون جاها رو ویرایش کنم
حتی لباس فرم آکادمی هم عوض شده ولی هنوز ویرایشش نکردم. چون دیدم بعنوان یونیفرم خز میشه

بله مطمئنا، تا الان فصل اول و فصل دوم رو ویرایش کردم، مخصوصا فصل اول که کلا از اول نوشتمش
خوشحالم که وقت میذاری و رمانمو میخونی :)

خیلیم عالی

 

[~Deku]

- دیگه چه توانایی‌هایی هست که راجب نفرین می‌شناسین؟
- وقتی هشدارمون فعال بشه، دست چپمون شروع به لرزیدن میکنه و حواس پنجگانه ما هم تقویت می‌شن. مثل بویایی قوی، که باعث شد ما اون شب بخاطر بوی باروتی که حس کردیم زنگ هشدارامون فعال بشه و بیدار بشیم. یا دید در شب خیلی قوی‌ای که باعث شد شب فاجعه به خوبی ببینمت و بهت کمک کنم.

- بچه‌ها، غریزه چپ‌دستی شما هم داره بهتون هشدار میده؟
دست چپ رایموند لرزید و چشم راستش روی بوته ها متمرکز شد. اِما هم دستش رو روی شمشیرش گذاشت؛ اما آرمین هیچی نفهمید...

حس عجیبی داشتم، دست چپم درد شدیدی گرفت و محکم بهش چنگ زدم.
- حالت خوبه آرمین؟
متوجه نشدم بعدش چی شد، چون چشمام سیاهی رفت و روی دو زانو افتادم...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حصار آبی]

داشتم کارای ویرایش تالارمو می‌کردم، خسته شدم، رفتم سراغ بچه‌ها ستاد بن، بعد یهو یاد رمانت افتادم. اومدم واسش، قوانین جالبی هم خلق کردی، این حس ششم و شهر مانالند که گذرنامه می‌خواد واقعا جالبن. من بازم میاد نظر میدم.