متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار اگه بتونی داستان زندگیتو خودت بنویسی، آخرش رو چجوری تموم میکنی؟

  • نویسنده موضوع KiyaraSh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 98
  • بازدیدها 2,871
  • کاربران تگ شده هیچ

Zayn_drmk

رفیق جدید انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
67
پسندها
1,275
امتیازها
7,953
مدال‌ها
8
سن
24
  • #91
زود تر از عزیزانم بمیرم^~^
 
امضا : Zayn_drmk

noor7371

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
471
پسندها
3,875
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #92
یک درام عاشقانه در آغوش مادرم در حالی که میگه ازت راضیم خدا ازت راضی باشه..
 
امضا : noor7371

kimiya khorami

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
0
پسندها
395
امتیازها
2,113
مدال‌ها
6
  • #93
تموم شد بیدار شدی همش کابوس بود
 
امضا : kimiya khorami

Maedeh.z

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
224
پسندها
868
امتیازها
5,213
مدال‌ها
7
  • #94
:yes: خانواده پدریم رو تا میخوردن میزدم و در نهایت چشم از این دنیا میبندم
 
امضا : Maedeh.z

^ ^

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
4
پسندها
28
امتیازها
33
  • #95
پایان داستانم:
وی در سن ۲۱۰ سالگی در حالی که روی نیمکت چوبی کنار فواره‌های آب نشسته، عصا به دست در حالی که در دست دیگرش بستنی گرفته سمت فواره‌های آب می‌رود تا از نزدیک فواره‌ها را نظاره کند. ناگهان پایش به پای دیگرش گیر می‌کند، زمین می افتد، سرش به زمین برخورد می کند و در نهایت بخاطر هول شدن و پریدن تکه‌ای بستنی در گلو، تا مرز خفگی پیش می رود و در بیمارستان از خفگی نجات پیدا می کند. درست زمانی که دکتر‌ها از نجات کسی که سنش در گینس ثبت شده، خرسند می‌شوند به‌خاطر ضربه‌ای که به سرش برخورد کرده ضربه مغزی شده و دار فانی را وداع می‌گوید.
اوه چه تلخ!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] KiyaraSh

fatemeh_keshavarzi

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
146
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #96
خوش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] KiyaraSh

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #97
امضا : فلورا.

rahakhalili

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
38
پسندها
167
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #98
به هدفم رسیدمو شدم همونی که یه روز ارزوشو داشتم
 
امضا : rahakhalili

Hopefully

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
5
امتیازها
3
  • #99
می‌رفتم کما و بعد از دیدن اون دنیا، برمی‌گشتم بقیه رو آگاه می‌کردم و وقتی خواستم بمیرم، قبلش می‌رم معلم علوم فنونم رو می‌بینم و سر نماز سرم را می‌ذارم روی مهر و می‌میرم.
 
امضا : Hopefully

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
25
بازدیدها
1,394

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا