نقد همراه نقد همراه رمان نجوای نژند | MehrnazParsa‌ / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 287
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

مدیر بازنشسته نقد + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/7/20
ارسالی‌ها
601
پسندها
15,433
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «نجوای نژند» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

زیر شکوفهها

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,022
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • #2
نقد پست چهارم رمان نجوای نژند توسط منتقد WHITE SKY

با پیج کردن شماره 313 توسط بلندگو، به سمت پیشخوان رفتم و فاکتورم را روی میزِ قرمزِ چوبی گذاشتم. مرد نگاهی به فاکتور کرد و ماگ قهوه‌ایِ موکا را روی میز گذاشت؛ لبخندی زد و محترمانه گفت(اینجا مخاطب در مورد ویژگی‌های ظاهری مرد کنجکاو میشه. می‌تونید یه توصیف در مورد ظاهر مرد بیان کنید. مثلاً در مورد موهاش، صورتش، لباسش و یا...):
- بفرمائید.
ماگ را برداشتم و گفتم(با چه لحنی گفت؟ تن صداش چطوری بود؟ آروم گفت یا بلند؟ حالت بدنش موقع گفتن این حرف چطوری بود؟ آیا سرشو انداخته بود پایین یا نه؟):
- مرسی.
از کافی‌شاپِ محبوبم بیرون آمدم و به سمت ماشین(مدل ماشینش چی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

زیر شکوفهها

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,022
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • #3
نقد پست پنجم رمان نجوای نژند توسط منتقد WHITE SKY

هنگامی که عظیمی متوجه‌مان شد، ایستاد و در سلام دادن پیش‌قدم شد. شال گردن ارغوانی‌ام را از دور گردنم باز کردم و همراه با کیف، روی کوسن چهل تیکه قرار دادم. حین نشستن روی کاناپه‌ی مخملِ آبیِ کدر، سلامش را پاسخ دادم و گفتم:
- بفرمائید.
سرش را تکان داد و سر جای قبلی‌اش نشست. پس از نشستن او، دریا هم با فاصله، کنار من جای گرفت و دورسِ گشاد صدفی‌اش را مرتب کرد. با دو جام به رنگ دریایش که شرمندگی ازشان می‌بارید، به او چشم دوخت و گفت:
- معذرت می‌خوام، خانم آرام مشغله کاری داشتن همین شد که با تأخیر رسیدن خدمتتون.
پا روی پا انداختم و در ادامه جمله‌اش، خطاب به عظیمیِ مشکی‌پوش، گفتم:
- البته شما باید با بچه‌ها هماهنگ می‌کردید؛ مثل همیشه.
از گوشهٔ چشم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

MehrnazParsa

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
421
پسندها
1,752
امتیازها
11,273
مدال‌ها
13
سطح
9
 
  • #4
سلام وقت بخیر
بعد از اعمال تغییرات باید اطلاع داده بشه؟
 
امضا : MehrnazParsa
عقب
بالا