متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار سعدی یوسف

  • نویسنده موضوع SAN.SNI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 152
  • کاربران تگ شده هیچ

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
ما سی سال است که با هم بوده‌ایم
ما مثل دو دزد در سفری هم‌دیگر را می‌بینیم
که جزییات‌اش کاملا پنهان است

با عبور از هر ایستگاه
تعداد واگن‌های قطار کم می‌شود
نور کم‌رنگ‌تر می‌شود

اما صندلی چوبی تو
که همه‌ی قطارها را اشغال کرده
هنوز دوستان باوفایش را دارد
حکاکی سال‌ها
طرح‌های گچی
دوربین‌هایی که هیچ‌کس به یاد نمی‌آورد
چهره‌ها و درختانی که در خاک می‌افتند
برای یک لحظه نگاهی به تو انداختم

بعد نفس‌نفس‌زنان به آخرین واگنی می‌دوم
که بسیار دور از توست
گفتم جاده طولانی است

نان و یک تکه پنیرم را از ساک‌ام بیرون آوردم
دیدم که چشم بر من داشتی
این‌گونه نان و پنیرم را تقسیم کردیم

چطور پیدایم کردی ؟
مثل یک شاهین پریدی روی من ؟

گوش کن
من ده‌ها هزار مایل را سفر نکردم
در کشورهای زیادی پرسه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #2
حالا چگونه گام‌هایم را به او برسانم ؟
در کدام سرزمین ببینمش ؟
و در کدام کوچه‌ها بجویمش ؟
در کدام شهر ؟
اگر خانه‌اش را یافتم
به‌فرض که پیدا کنم
زنگ در را آیا خواهم زد ؟
چگونه جواب دهم ؟
و چگونه در صورتش خیره شوم ؟
چگونه لمس کنم ش*ر..ابِ رقیقِ میانِ انگشتان را
چگونه باید سلام کنم
و درد سالیان را بزدایم ؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #3
تو محبوب منی
اما اینها نمی دانند
گناه من چیست نام تو هم نام وطنم است
گناه من چیست پدرت تو را هم نام وطن گذاشته
وطنی با چشمان سیاه
لبهای سرخ و
لبخندی جادویی
برای همین به اینها می گویم : من سیاستمدارنیستم
مبارزات من سیاسی نیست
من یک عاشق تنها هستم
که برای رسیدن به معشوقه ام شعر نوشته ام
مقاله های انتقادی نوشته ام
مانیفست صادر کرده ام
وهنوز اسیرچنگال عشیره اش است
چقدر به اینها بگویم
تازیانه سزای عاشقی نیست
انفرادی سزاوارعاشق نیست
من نه حکومتی می خواهم
نه می خواهم جهان را تغییر دهم
من تیتر روزنامه صبح را نمی خواهم
نمی خواهم سیدالقائد صدایم کنند
من تنها عاشق دختری هستم سیاه چشم
انگارخداوند متعال چشمانش را سرمه کشیده است
چقدر بگویم به اینها چقدر
و باورم نکنند
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا